آنچه ما یاد میگیریم دو نقش میتواند برای ما داشته باشد: میتواند ما را راه ببرد و پیش ببرد و به مقصد برساند، و میتواند حجتی علیه ما بشود و ما را به آتش برساند. اگر آموختی و اگر تذکر شنیدی باید با آن راه بروی، واگرنه آموخته ها حجت علیه شما میشوند. آن حکایت را شنیده اید که عالمی به روستایی رفت و مردم را صدا زد و گفت بیایید.گفتند چکار داری؟ گفت میخواهم همه تان را جهنمی کنم. پرسیدند علتش چیست؟ گفت من که برای شما حرف میزنم، برای حرفهایم پیش خدا حجت دارم، اما روز قیامت از همین حرفها به عنوان حجت بر علیه شما استفاده میکنم و اگر با آنها راه نروید، خودتان را گرفتار می کنید. برگرفته از بخش از سخنان علی صفایی حائری(عین - صاد)
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 92 شهریور 30 ساعت 8:5 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
در این ماه رمضان، گام اول استغفار است . و گام دوم بهرهبرداری از مواهب آن است: چه در معرفت و ذکر، چه در عهد و میثاق و پیمانهای جدید، چه در حب و ایمان، چه در تقوا و عمل صالح، و چه در بلاها و گرفتاریها. ما که مرد هیچ کدام از این میدانها نبودهایم و اهل بلا هم که نبودهایم حداقل در این سه مرحلة بعد، یعنی تضرع و توسل و اعتصام به او، نالهای بکنیم و بهرهای بگیریم. علی صفایی حائری؛(بهار رویش، ص158)
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 92 تیر 23 ساعت 7:9 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
توجه به مهدى که در این دعا مىخوانیم؛ انا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الى اللّه، از آنجا شکل مىگیرد که ما محبوبهاى دیگر و رهبران دیگر را تجربه مىکنیم و به ضعفها و محدودیتها و یا پستىها و زشتىهاى آنها راه مىیابیم. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم دیگران ما را براى خویش نردبان مىخواهند و از ما پل مىسازند. نمىخواهند که ما با کارهامان رفعتى بگیریم، که؛ مىخواهند کارها پیش برود و سامان بگیرد. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم ما در دستهاى کوچک و آلوده و حتى پاک آنها، جا نمىشویم و در حوض کوچک آنها جایى نداریم. آدمهایى که توسعه یافتهاند و پوستهها و دیوارها را شکستهاند نمىتوانند دوباره به زندانها باز گردند و نمىتوانند سر بر دامان کسانى بگذارند که زندانبان آنها هستند. محدودیت با توسعه سازگار نیست. استثمار با رشد آدمها سازگار نیست . توجه به مهدى این رشد و توسعه را مىطلبد. کسى که سر در لاک تعلقها و بتها دارد، نمىتواند به مهدى روى بیاورد و نمىتواند که همراه حجّت بیاید و نمى تواند که دوام بیاورد. از میان راه مىبُرّد و به خاطر تعلقها مىماند . کسانى که همراهى و معیت ولىّ را مىخواهند و دعا مىکنند: واجعل لى مع الرسول سبیلا، خواستهاى بالاتر از کسانى دارند که راهى به سوى رسول مىخواهند و مىگویند: واجعل لى الى الرسول سبیلا. راهى به سوى رسول یافتن،با همراه رسول ماندن و از او جدا نشدن و در چند راهى خواستهها از او نبریدن، برابر نیست. همراهى رسول، همراهى در اهداف را مىخواهد. و من که به هدفهایى کوتاهتر از اهداف رسول دل بستهام، ناچار از رسول جدا مىشوم. ناچار از ولى جدا خواهم شد، همانطور که آن سوار در عصر عاشورا و در هنگام تنهایى حسین از او جدا شد، و سوار بر اسبى که در میان خیمهها پنهان کرده بود و آن را از تیرها و نیزهها محفوظ داشته بود، به تاخت از حسین رو بر گرفت و توجیه هم داشت که با حسین بر نصرت او بیعت کرده بود و در چنین شرایطى دیگر نصرتى کارآمد نیست و مرگ است و شهادت. پس باید به سوى زندگى رفت و براى خوردن و خالى کردن و مشک کثافت را به هق کشیدن، سواره تاخت برداشت و خیمهى زندگى تکرار را برافراشت. توجه به مهدى تجربهى بن بستها و احساس تنگناها را مىخواهد. براى کسى که هنوز دنیا وسعت دارد، در خیمهى مهدى جایى نیست. و براى کسى که اهدافى حتى تا سطح آزادى و عدالت و عرفان و تکامل دارد، براى همراهى و معیّت مهدى ضمانتى نیست که در منفرق الطرق و بزنگاهها، اسبها و مرکبهاى آماده شده، ما را جایى مىخواند و به زندگى دعوت مىنماید. اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین … براى کسى که وجاهت و آبرو را در حوزهى خانواده و فامیل و شهر و منطفه و مملکتى و یا تمام زمین مىخواهد، وسیلههاى وجاهت مىتواند محبت و بخشش و خدمت و شهرت و طرفداران و هواخواهان و تأثیر و تبلیغات باشد. اما براى کسى که از حوزهى زمین فراتر مىرود و عظمت در آسمانها و وجاهت عندالله و در حضور حق را خواستار مىشود، وسیلهى وجاهت هم متفاوت خواهد شد و دیگر نمىتواند به وسائلى در سطح خانواده و بستگان و همشهرىها و هموطنها و اهل خاک دل خوش کند. که وجاهت در حضور او و در محضر او براى کسانى است که با سر رفتهاند و جام را تا آخر نوشیدهاند و توجه از غیر او برداشتهاند و به وفا راه یافتهاند ... و یا با وفاداران و سرافرازان پیوندى بستهاند و رشتهاى در میان رشتهها انداختهاند. آدمها با انتخابها و پیوندها و وفا و سرشار کردنشان به ارزش و آبرو مىرسند و خریدار پیدا مىکنند؛ "انّ اللّه اشترى من المؤمنین ..."، خدا از عاشقها خریدار است و این چنین متاعى را از خاک بر مىدارد؛ "معاذ الله ان نأخذ الاّ من وجدنا متاعنا عنده". برگرفته از کتاب تومی آیی(اثر مرحوم علی صفایی حائری)
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 89 اسفند 23 ساعت 8:19 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
ادبیات نوشتاری و گفتاری مرحوم علی صفایی حائری (عین-صاد) برای همه دوستانی که با کتاب ها و سخنرانی های ایشان آشنایی دارند،همواره دلنشین و شورآفرین بوده و هست،اما برخی از تعابیر و نوشتارهای ایشان بنظر بنده حیرت آور و سرمست کننده است،به قول یکی از بچه ها کتاب های استاد رو نمی شه نشست و خواند،بلکه باید بلند شد و قیام کرد.ازجمله این نوشتارها مبحثی با عنوان «خسر،رشد و تکامل» است که من از کتاب صراط انتخاب کرده ام ،خواندنش پنج دقیقه بیشتر طول نمی کشه ولی قول می دهم که یک ساعت شما رو به فکر وادار کنه... خسر،رشد و تکامل خسر،رشد و تکامل هم از آن کلمه هایی هستند که بسته بندی شده به ما هدیه شده اند و بدون آنکه آنها را یافته باشیم،با آنها به بازی نشسته ایم.در برابر دیگران که می گویند برای چه آفریده شده ایم،خیلی پرطمطراق و شتاب زده می گوییم برای تکامل وطرف بدون اینکه مفهومی از خودش،از استعداد هایش،از نقص ها و کمبود ها و نیازهایش و از شکل گرفتن ها و به اوج رسیدن استعدادهایش،در نظر داشته باشد،زبانش بند می آید و مبهوت نگاه می کند. واگر عصیان گرتر و طوفانی تر باشد، با خستگی می پرسد،خوب اصلا تکامل برای چه؟چرا تکامل پیدا کنیم؟من نمی خواهم به کمال برسم. این هر دو عکس العمل از آنجا مایه می گیرند که هنوز معنا را ندیده ،به کلمه ها رسیده ایم و به جای همپایی و همراهی ،کلمه ها را به یکدیگر هدیه داده ایم و مطالب را بسته بندی شده برای هم ،پرت کرده ایم. در حالی که برای شناخت اینکه برای چه هستم،باید بدانم با چه چیزهایی هستم.از وسائلی که در یک اطاق هست می توان کشف کرد که این اطاق برای چیست و برای چه آفریده شده.از استعداد ها ونیروهای انسان هم می توان کشف کرد که او برای چیست و برای چه آفریده شده است. برای من از سالها ی دور این سوال که برای چه هستم طرح شده بود و به جواب بسته بندی شده اش هم رسیده بودم و با شور و حال می شنیدم برای تکامل ، تا اینکه دوره ی نقادی و عصیان گری شروع شد و حرف های سر بسته به تحلیل رسیدند و در برابر سوال ها،با حلم و تأنی ،کار تحلیل آغاز گردید. در این دوره بود،که به این نکته رسیدم که انسان در یک مرحله خودش را کشف می کند و در یک مرحله ، این معدن را استخراج و تصفیه می کند و در یک مرحله به استخراج شده ها و آهن های تصفیه شده،شکل می دهد و آنها را به صورت ماشین ها و ابزارهای گوناگون در می آورد و به تکامل می رساند. ولی مسئله در همین جا خلاصه نمی شود که پس از شکل گرفتن و به تکامل رسیدن،نوبت رهبری کردن و جهت دادن به ماشین های تکامل یافته، می رسد. به این گونه بود، که یافتم انسان برای مسأله ای بالاتر از شکل گرفتن و تکامل یافتن باید بکوشد؛ چون تنها این کافی نیست که شکل بگیریم و در ابعاد وسیع ماده و معنا تکامل پیدا کنیم،زیرا با این تکامل یافتن،مسأله ی بن بست و عبث و پوچی زودتر پیش می آید و عمیق تر ، مطرح می گردد. کسی که بهترین ماشین را و شکل گرفته ترین وسیله ها را و تکامل یافته ترین مرکب ها را با خود دارد مسأله ی بن بست و ترافیک و محدودیت ها را بیشتر احساس می کند و عمیق تر می فهمد. انسانی که در دو بعد ماده و اخلاق شکل گرفته و به تکامل رسیده،اما جهت ندارد و راه ندارد،به بن بست و عبث و پوچی عمیق تری گرفتار خواهد شد و این بن بست و عبث و پوچی را دیگر نمی توان با عرفان شرق هم درمان کرد و با هیپی گری مداوا نمود؛چون این عرفان، خود می توان میان عبث و پوچی هم مرزی بست.عبث بی مصرف ماندن استعدادهای عظیم انسانی است که عظمت خود را یافته و پوچی و زبونی انسان در برابر شکست ها و بحران هایی است که به تجربه حس شان کرده ،عبث از درک عظمت انسان مایه می گیرد و پوچی ازعظمت رنج ها و شکست ها. یک نوع تکامل برای استعداد های عظیم تر انسان است که پس از شکل گرفتن و تکامل یافتن،باید راهی بزرگ تر برای حرکت کردن و جهتی برتر برای دویدنش بود. برای این انسان ،مسئله ی جهت و صراط و مرکب ها و رهبری ها و روش حرکت و منزل ها،مطرح می شوند و تنها استعدادهای تکامل یافته در دو بعد ماده و اخلاق مسأله ای را حل نمی کنند. آن لحظه ای که انسان فکر و عقل و دلش را مثل ابزارها و ماشین هایش شکل بدهد، آیا آن روز این استعداد ها شکل گرفته و به بن بست نشسته ،بحران های بزرگتری را سبز نمی کنند؟ انسان هنگامی آدم می شود که به استعدادهای شکل گرفته اش جهت بدهد،برای این انسان، مکتبی ،مکتب می شود،که جهت حرکت و صراط و روش حرکت و...را به او یاد بدهد و بیاموزد،بدون آنکه او را مسخ کند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد. با این دید بود که آیه های «الیه ترجعون»،«ان الی ربک المنتهی» و آیه های «اهدنا الصراط» و « انک تهدی الی صراط المستقیم» و آیه های مربوط به معاد و اینکه بهشت منزل است ، نه مقصد و «جنات الفردوس نزلا»،پیام های عظیمی همراه می آورند و نورهای بزرگی برسر راه می ریختند. با این دید و پس از این حرکت فکری وقتی به دنبال جواب سوال سابقم که برای چه آفریده شده ام،قرآن را می کاویدم،آیه هایی از قبیل،«ارادبهم ربهم رشدا» و « انا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشد» ویا « ولقدآتینا ابراهیم رشده من قبل » و... روحم را به گونه ای گرفتند که تمام عصیانم به تسلیم رسید و یافتم که چگونه انسان پس از تشهد به تسلیم می رسد و یافتم که این تسلیم از تمام عصیان های تاریخ عظیم تر است،که در چنین تسلیمی،تمام عصیان ها شکل گرفته اند و جهت گرفته اند. این تسلیمی است که عصیان ها در آن به زنجیر بسته اند و در راهند. گفتارهایی از مرحوم علی صفایی حائری(عین صاد)
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 89 دی 23 ساعت 11:41 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|