این شور تازه، هلهلهی عاشقانهای است آهنگ پای قافلهی عاشقانهای است "حسنت به اتفاق ملاحت" که میرسد حسن ختام سلسلهی عاشقانهای است نام تو میبرند به آوای زیر و بم دل میتپد؟... نه! زلزلهی عاشقانهای است کارم نوشتن است به امّید خواندنت آقا! ببین چه مشغلهی عاشقانهای است... در دوریات قصیدهی درد است این غزل هرچند شعر یکدلهی عاشقانهای است عاشق، درست این که شکایت نمیکند گاهی ولی گله، گلهی عاشقانهای است گاهی همین «کجایی؟»، «کی میرسی؟» عزیز! هرچند سخت، مسالهی عاشقانهای است اصلا همین که جمعهی این هفته هم گذشت اما هنوز فاصلهی عاشقانهای است... انگار صبر بغض گلویم تمام شد اینک شروع مرحلهی عاشقانهای است با چشم خیس، شعر تری مینویسمت آن را فقط بخوان! صلهی عاشقانهای است
شهر از مجتبی احمدی
نوشته شده توسط : سبحان |
جمعه 91 فروردین 25 ساعت 5:15 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
توجه به مهدى که در این دعا مىخوانیم؛ انا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الى اللّه، از آنجا شکل مىگیرد که ما محبوبهاى دیگر و رهبران دیگر را تجربه مىکنیم و به ضعفها و محدودیتها و یا پستىها و زشتىهاى آنها راه مىیابیم. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم دیگران ما را براى خویش نردبان مىخواهند و از ما پل مىسازند. نمىخواهند که ما با کارهامان رفعتى بگیریم، که؛ مىخواهند کارها پیش برود و سامان بگیرد. و از آنجا شکل مىگیرد که مىبینیم ما در دستهاى کوچک و آلوده و حتى پاک آنها، جا نمىشویم و در حوض کوچک آنها جایى نداریم. آدمهایى که توسعه یافتهاند و پوستهها و دیوارها را شکستهاند نمىتوانند دوباره به زندانها باز گردند و نمىتوانند سر بر دامان کسانى بگذارند که زندانبان آنها هستند. محدودیت با توسعه سازگار نیست. استثمار با رشد آدمها سازگار نیست . توجه به مهدى این رشد و توسعه را مىطلبد. کسى که سر در لاک تعلقها و بتها دارد، نمىتواند به مهدى روى بیاورد و نمىتواند که همراه حجّت بیاید و نمى تواند که دوام بیاورد. از میان راه مىبُرّد و به خاطر تعلقها مىماند . کسانى که همراهى و معیت ولىّ را مىخواهند و دعا مىکنند: واجعل لى مع الرسول سبیلا، خواستهاى بالاتر از کسانى دارند که راهى به سوى رسول مىخواهند و مىگویند: واجعل لى الى الرسول سبیلا. راهى به سوى رسول یافتن،با همراه رسول ماندن و از او جدا نشدن و در چند راهى خواستهها از او نبریدن، برابر نیست. همراهى رسول، همراهى در اهداف را مىخواهد. و من که به هدفهایى کوتاهتر از اهداف رسول دل بستهام، ناچار از رسول جدا مىشوم. ناچار از ولى جدا خواهم شد، همانطور که آن سوار در عصر عاشورا و در هنگام تنهایى حسین از او جدا شد، و سوار بر اسبى که در میان خیمهها پنهان کرده بود و آن را از تیرها و نیزهها محفوظ داشته بود، به تاخت از حسین رو بر گرفت و توجیه هم داشت که با حسین بر نصرت او بیعت کرده بود و در چنین شرایطى دیگر نصرتى کارآمد نیست و مرگ است و شهادت. پس باید به سوى زندگى رفت و براى خوردن و خالى کردن و مشک کثافت را به هق کشیدن، سواره تاخت برداشت و خیمهى زندگى تکرار را برافراشت. توجه به مهدى تجربهى بن بستها و احساس تنگناها را مىخواهد. براى کسى که هنوز دنیا وسعت دارد، در خیمهى مهدى جایى نیست. و براى کسى که اهدافى حتى تا سطح آزادى و عدالت و عرفان و تکامل دارد، براى همراهى و معیّت مهدى ضمانتى نیست که در منفرق الطرق و بزنگاهها، اسبها و مرکبهاى آماده شده، ما را جایى مىخواند و به زندگى دعوت مىنماید. اللهم اجعلنى عندک وجیها بالحسین … براى کسى که وجاهت و آبرو را در حوزهى خانواده و فامیل و شهر و منطفه و مملکتى و یا تمام زمین مىخواهد، وسیلههاى وجاهت مىتواند محبت و بخشش و خدمت و شهرت و طرفداران و هواخواهان و تأثیر و تبلیغات باشد. اما براى کسى که از حوزهى زمین فراتر مىرود و عظمت در آسمانها و وجاهت عندالله و در حضور حق را خواستار مىشود، وسیلهى وجاهت هم متفاوت خواهد شد و دیگر نمىتواند به وسائلى در سطح خانواده و بستگان و همشهرىها و هموطنها و اهل خاک دل خوش کند. که وجاهت در حضور او و در محضر او براى کسانى است که با سر رفتهاند و جام را تا آخر نوشیدهاند و توجه از غیر او برداشتهاند و به وفا راه یافتهاند ... و یا با وفاداران و سرافرازان پیوندى بستهاند و رشتهاى در میان رشتهها انداختهاند. آدمها با انتخابها و پیوندها و وفا و سرشار کردنشان به ارزش و آبرو مىرسند و خریدار پیدا مىکنند؛ "انّ اللّه اشترى من المؤمنین ..."، خدا از عاشقها خریدار است و این چنین متاعى را از خاک بر مىدارد؛ "معاذ الله ان نأخذ الاّ من وجدنا متاعنا عنده". برگرفته از کتاب تومی آیی(اثر مرحوم علی صفایی حائری)
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 89 اسفند 23 ساعت 8:19 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|