سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون زیاد بن ابیه را به جاى عبد اللّه پسر عباس به فارس و شهرهاى تابع آن حکومت داد ، در گفتارى دراز که او را از گرفتن خراج پیش از رسیدن وقت آن نهى فرمود گفت : ] کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم رعیت را به آوارگى وادارد و بیدادگرى شمشیر را در میان آرد . [نهج البلاغه]

رویای ناتمامم ساعات در حرم بود

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس

 

 



 
نوشته شده توسط : سبحان |  پنج شنبه 87 اسفند 8  ساعت 5:16 عصر 

یادی از یار

اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم،

نمازمان قضاست ....

العجل ...

 



 
نوشته شده توسط : سبحان |  شنبه 87 اسفند 3  ساعت 4:4 عصر 

چهل روز گذشت. حقیقت ، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید ، خاشاک ستم را به بازى گرفت. خونى که آن روز در غریبانه‏ ترین غروب ، در گمنام‏ ترین زمین ، در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد ، در آوندهاى زمین جارى شد و رگ‏هاى خاک را به جنبش ، جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستى ، داغدار مظلومیت‏ حسین‏ علیه السلام شد. چهل روز ، ضرورت همیشه بلوغ است و مرز رسیدن به تکامل است ، مگر ما سرما و گرما را به «چله‏» نمى‏شناسیم و مگر میعادگاه موسى در خلوت طور ، با چهل روز به کمال نرسید.

اینک ، چهل روز است که هر سبزه مى‏روید ، هر گل مى‏شکفد ، هر چشمه مى‏جوشد و حتى خورشید در طلوع و غروب ، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است.

اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهى چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه ، دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک‏ هاى بسته را مى‏کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن مى‏خواند.
اربعین است. هنگامه کمال خون ، بارورى عشق و ایثار ، فصل درویدن ، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت‏ آمیز است تا دستى را که چهل روز از گودال ، به امید فشردن دستى همراه ، برآمده ، بفشارد؟ کدامین سر سوداى همراهى این سر بریده را دارد و کدامین همت ، ذوالجناح بى ‏سوار را زین خواهد کرد؟

اربعین است. عشق با تمام قامت‏ بر قله «گودال‏» ایستاده است! دو دستى که در ساحل علقمه کاشته شد ، بلند و استوار چونان نخل‏هاى بارور ، سر برآورده و حنجره ‏اى کوچک که به وسعت تمامى مظلومیت فریاد مى‏کشید ، آسمان در آسمان به جست‏وجوى هم صدا و هم نوا سیر مى‏کند. راستى ، کدامین یاورى به « هم نوایى‏ » و همراهى برمى‏خیزد؟
مگر هر روز عاشورا و هر خاکی ، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینى بمانیم.

پی نوشت ----------------------------------------------------------------

فرا رسیدن اربعین حسینی را خدمت همه عزیزان همراه تسلیت عرض می کنم.

مطلب فوق رو روز شنبه 15  فروردین سال 83 به مناسبت روز اربعین در اولین وبلاگم قرار دادم .منبعش یادم نیست ولی امروز پس از جستجوی زیاد تونستم پیداش کنم .متن گیرا و تاثیر گذاری داره امیدوارم که بپسندید!!!



 
نوشته شده توسط : سبحان |  یکشنبه 87 بهمن 27  ساعت 5:32 عصر 

جرقه‌های زندگی

یک روز صبح با صدای استارت ماشین از خواب بیدار شدم. استارت مداوم بود و جرقه­ها زیاد و مایع قابل احتراق؛ اما با این وصف حرکتی نبود و پیشرفتی نبود.

من به یاد جرقه­هایی افتادم که در زندگی خود مدام سر می­کشیدند و به یاد استعدادهایی افتادم که قابل سوختن بودند و به یاد رکورد و توقفی افتادم که با این همه جرقه و استعداد،گریبان گیرم بوده است. در این فکر که ببینم نقص از کجاست که شنیدم راننده می­گوید باید هلش داد. هوا برداشته است.

و همین جواب من بود. هنگامی که هواها وجود مرا در برمی­گیرند و دلم را هوا برمی­دارد، دیگر جرقه­ها برایم کاری نمی­کنند و اگر می­خواهم به راه بیافتم باید هلم بدهند و ضربه­ام بزنند و راهم بیندازند تا آن همه استعداد راکد نماند.

گفتاری از شیخ علی صفایی

 
نوشته شده توسط : سبحان |  جمعه 87 بهمن 25  ساعت 11:11 صبح 

بعضی از دوستان پی گیر راه کاری جهت انتخاب دهمین رییس جمهور در اوضاع کنونی کشور بودند،لازم دیدم که در اینجا  به روشی بسیار ساده و راه گشا جهت حل این معضل اشاره کنم.

 در ابتدا انگشت اشاره دست راست را مقداری خیس کرده و سپس آن را بطور مستقیم در معرض جریان هوا قرار دهید ،احساس خنکی ناشی از برخورد هوا با انگشت اشاره ، راستا وجهت انتخاب گزینه قطعی را مشخص می کند.

البته ذکر این نکته ضروریست که جهت خیس کردن انگشت از آب دهان شخص انتخاب کننده استفاده شود، استفاده از آب آشامیدنی یا آب معدنی و سایر آب های طعم دار موجود به هیچ عنوان توصیه نمی گردد.

به قول استاد شهریار:

هر که از فهم نصیبش بیش است

دلش از نیش حوادث ریش است

پی نوشت خیلی مهم --------------------------------------------------

ورود به چهارمین دهه ی انقلاب خمینی کبیر (رحمت الله علیه) را به همه دوستان تبریک عرض می کنم.

الله اکبر



 
نوشته شده توسط : سبحان |  سه شنبه 87 بهمن 22  ساعت 5:3 عصر 
پرتاب اولین ماهواره ایرانی

 
نوشته شده توسط : سبحان |  چهارشنبه 87 بهمن 16  ساعت 11:30 صبح 

زهرای حزین ز گرد راه آمده بود

جبرییل، غمین و عذر خواه آمده بود

در کنج خرابه در میان طبقی

خورشید، به مهمانی ماه آمده بود

***شهادت حضرت رقیه(س) را تسلیت عرض می کنم.



 
نوشته شده توسط : سبحان |  یکشنبه 87 بهمن 13  ساعت 1:9 عصر 

سخت‌تر از مرگ!!

در تابستان 1368 توفیق همسفری با استاد حق‌شناس به ارض اقدس رضوی (تعبیری که معمولا" ایشان برا ی مشهد به کار می‌بردند) را داشتم. استاد چند روز زودتر از من بازمی‌گشتند. او که کانون عاطفه و محبت بود با این کم‌ترین که هماره میهمان لطف و محبت خاصش بود، قرار گذاشت تاپیش از رفتن، دیدار وداع داشته باشیم و من که به حرم مشرف شده بودم، دیر به سر قرار رسیدم و استاد بزرگوارانه مدتی در سالن هتل منتظر ماند و آنگاه که از دیدار مأیوس گشت و باید برای رسیدن به پرواز حرکت می‌کرد. یادداشت محبت‌آمیزی را نزد دفتر هتل گذارد، هرچند در آخرین لحظه، توفیق دیدار را یافتم اما آن مکتوب شیرین برایم به یادگار ماند. مکتوبی که این روزها مضمون آن را بارها نجوا می‌کنم:

بسمه‌تعالی شانه

«یقولون ان الموت صعب و انما مفارقة الاحباب والله اصعب» (می‌گویند مرگ سخت است اما به خدا قسم جدایی دوستان سخت‌تر است). 

و قال الحسن (ع): «ابکی لخصلتین فراق الاحبة و هول المطلع» (امام حسن فرمود: برای دو چیز می‌گریم؛ دوری از دوستان و لحظه جان دادن).

قرار ما با شما ساعت چهار بود ولیکن تا 20 دقیقه به پنج منتظر ماندم.

ملتمس دعا هستم وبه رفقا سلام برسانید.

عبدالکریم

پی نوشت ها ************************************************

پی نوشت 1: خاطره فوق را آیت‌الله سید عباس قائم‌مقامی نقل کرده اند ، چون برای بنده گوارا بود ، بر خود لازم دانستم که شما دوستان را نیز بی بهره نگذارم.

پی نوشت 2: ......واقعا دوری برخی از دوستان از مرگ سخت تر است، حالا اگه بخواهیم ارفاق کنیم مثل عذاب شب اول قبر می مونه!!!

پی نوشت 3: رموز غیب که یزدان به جبرئیل نگفتی               من از گدای در پیر می فروش، شنیدم



 
نوشته شده توسط : سبحان |  سه شنبه 87 بهمن 1  ساعت 5:37 عصر 

حرف اول (رمز جاودانگی کربلا )

حماسه‌ها مکرر می‌شوند اما دست گزند تکرار از دامن پرشکوهشان کوتاه است. دم و بازدم که مایة ادامة حیات انسان است، مکرر است لیکن تکراری نیست. هیچ دمی نمی‌تواند جایگزین دم پیشین باشد و هیچ بازدمی، حیات بشر را از بازدمِ آتی بی‌نیاز نمی‌سازد.
حماسه، دم و بازدم تاریخ بشری است. بی‌حماسه، تاریخ می‌میرد و حماسة کربلا دم و بازدم عمیقی است که نوباوة اسلام را از گزند اختناق، مصون داشت و یادکرد این حماسه در هر روز و در هر سال، ادامة نفس عمیقی است که تعلّق به سینه‌های آینه‌وار پیروان حق و حقیقت دارد. دوستی حق، مرز نمی‌شناسد، زیرا حق از شناسنامه و اوراق هویت، بی نیاز است.
رنگ و نژاد و جنسیت و برنایی و سال خوردگی، دخالتی در گزینش حق و تعلّق خاطر به حق مطلق ندارد. حق در همه تاریخ و در هر کجای روشن و تاریک هستی، دوستداران خود را داشته است و دشمنان خویش را نیز!!؟
کربلا تبلور کردار حق‌طلبانة امت راستین پیامبر اسلام است. کربلا یک فاجعه نیست، یک واقعه برجسته و یک خیزش اوج گیرنده در حافظة انسان و انسانیت است. اوج این قله را هر چه از آن دورتر شوی، بهتر می‌توانی نگریست و رمز جاودانگی کربلا در همین نکته نهفته است. هر چه از کربلا دورتر شوی، عظمت و شورانگیزی محتوای جهان شمول آن را نیکوتر و سزاوارتر درک توانی کرد
!
کربلا کهنه نمی‌شود! زیرا بدیع‌ترین و ماندگارترین شیوة سلوک الی‌الله را نه در سخن صرف، بلکه در عرصة عمل،جامه تحقق و عینیت پوشانده است.

حرف دوم (نوار قرمز غزه)

نوار قرمز غزه! دهان زخم فلسطین!
تو را محاصره کردند چکمه‌های شیاطین
تو را محاصره کردند تا غریب بمیری
به این محاصره لعنت، به این معامله نفرین
کدام صلح؟ که نوزاد نارسی است به شیشه
و غزه مادر محزونی ایستاده به بالین
و هر شهید فلسطین ستاره‌ای شد و پر زد
که این‌چنین شود ای غزه آسمان تو تزیین
نوار خون و گل اشک اگر نبود، برادر!
نبود این همه رؤیای کودکان تو رنگین
کسی ز غزه پیامی به آسمان بفرستد
کمی نگاه کن ای ماه پشت ابر، به پایین
!
جهان به خواب زمستان و غزه - کودک فردا-
امید بسته به خورشید روزهای پس از این...

پی نوشت ها ------------------------------------------------------------------

راستش همانطوری که قبلا هم گفته بودم(نوشته بودم) نوشتن مثل حرف زدن باد هوا نیست، که بنده در آن تبحر داشته باشم ، بنابراین به رغم اصرار دوستان مبنی بر تبلیغ - حرکتهای دانشجویی که به بهانه جنایات رژیم سفاک و اشغالگر صهیونیستی در غزه مظلوم صورت گرفت- زبان به کام گرفته و متهم به محافظه کاری شدم و پیامک های متوالی دوستان را که حاکی از ساعت حضور در مقابل فلان سفارت خانه و تحصن شبانه مقابل بهمان دفتر بود بدون اندک درنگی راهی ریسایکل (ببخشید سطل آشغال) کردم. البته همه بزرگواران در برداشت از مطالب بنده حقیر، مخیر هستند ولیکن بنده حسب الامر روشن نمودن اذهان رفیقان شفیق، بر خود لازم می دانم که در این مجال به چند نکته اشاره بنمایم .
اول اینکه عزیزانی که کمی بیشتر از حد نیاز با بنده آشنایی دارند ، تایید خواهند کرد که راقم این سطور ید طولایی در شب نشینی و روز نشینی مقابل کنسولگری های دول اجنبی در تهران به بهانه های مختلف را دارم و حتی روزگاری این افتخار نصیب من و جمع کثیری از دوستان شد که با اذان کنسولگری بریتانیای کبیر اقامه صلاه کنیم و در پایان نماز من باب تعقیبات مستحبه احجار موجود در خیابان فردوسی را جمع آوری نماییم و در حد توان نماد شیطان را بی بهره نگذاریم. الغرض انگ بی خیالی به بنده نمی چسبد هر چند که در پی اثبات آن نیز نیستم.
در ثانی ورود به باغ قلهک و قرائت زیارت شریف عاشورا در نیمه شب به نظر این بنده حقیر کاری است  که حاکی از شور و هیجان فراوان دوستان دانشجوی بنده دارد ، که در جای خود در خور تقدیر است، اشتباه نکنید شور و هیجان انقلابی دوستان را می گویم نه درگیری با نیروی انتظامی خودی و ورود به باغ را.
سوم اینکه تشکیل حلقه انسانی دانشجویان خواهر و برادر جنوب کشور دور پالایشگاه نفت آبادان ، حکایتی بس عجیب و غریب است ، در روزگاری که هنوز غیرت مردان ایرانی زبانزد خاص و عام است ،  ورود خواهران دانشجوی گرامی به این صحنه به نظر بنده محلی از اعراب ندارد. بهتر است که خواهران بسیجی مشغول تهیه مربا و سایر اقلام مورد نیاز رزمندگان جبهه شوند تا اینکه انشاء الله نوبت حضور در صحنه نبرد به آنها هم برسد.
و در پایان تحصن آرام و نشان دادن انزجار جامعه دانشجویی از منفعت طلبی دول عربی خاصه دولت حسنی نا مبارک (البته بدون درگیری با نیروی انتظامی )و همچنین ماندن در فرودگاه جهت اعلام آمادگی برای حضور در غزه (البته در حد معقول  نه یک هفته) کاری در خور تقدیر بود که تایید و تحسین مقام معظم رهبری را نیز با خود به همراه داشت.  

پی نوشت 2 : شعر بالا از دوست و برادر بزرگوارم محمد سعید میرزایی می باشد.

پی نوشت 3: متن رمز جاودانگی کربلا بنظرم بسیار زیبا و پر محتوا  آمد. آن را از جایی تایپ کردم که از نویسنده متن اثری به جا نبود.

پی نوشت 4 : از همه بر و بچه هایی که در ایام بی خیالی به وبلاگ بنده نظر افکندند تشکر می کنم و التماس دعا دارم.



 
نوشته شده توسط : سبحان |  پنج شنبه 87 دی 19  ساعت 5:3 عصر 

ما امروز "ابن الدنیا" هستیم، ولی می‌توانیم "ابوتراب" شویم. آنچه داریم اگر به کار نگیریم و از آن کام نستانیم،از دست می‌رود و حسرتش بر دل می‌ماند. این است که به سادگی می­توانی همین‌ها را بدهی و کام بگیری. وقتی غذای زیاد داری و نمی توانی نگاه بداری، سخاوت پیدا می کنی و حاتم می‌شوی.

تو باید با ترکیبی که در خودت ایجاد می‌کنی، همان نیروهای نفس را،تبدیل کنی و از همان مانع­ها،وسیله بسازی. همان ترس‌ها و بخل‌ها و کینه‌ها و هوس‌ها را، همان عقده‌های متراکم را، با ترکیب مقایسه‌هایی که مداوم همراه داری و با ترکیب عشق بزرگتری که در این مقایسه‌ها در خودت کاشته‌ای، تبدیل کنی و از این نیرویی که اسیر خاک می‌شود و از این وجودی که فرزند خاک است، پدر خاک بسازی و ابوتراب،بیرون بیاوری..  

برادرم انگشتری داشت، آن را از او طلب کردم و نداد،که خودم چوب نیستم و برای دستشویی بیرون رفت. وقتی که آمد می‌خندید که به دستشویی دادم. و می‌خندید که اگر ندهی برای همیشه نخواهی داشت، پس خودت بده که با این دهش چیزی بدست آورده باشی.

گفتاری از شیخ علی صفایی



 
نوشته شده توسط : سبحان |  شنبه 87 دی 7  ساعت 9:11 صبح 
   1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تقصیر جمعه هاست ...
سخت گیری در حفظ بیت المال
روند رشد اشرافیت و رفاه طلبی
اینجا هیچ چیز متعارف نیست؟!!!
تبرک است ...
هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبرى نمى‏ شود!
سلوک ذیل سیاست
دانلود فیلم شناخت سی امین جشنواره فیلم فجر
از اهل معصیت مى‏ شدید یا اهل عبادت؟
انسان انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]