یک عمر تو زخمهای ما را بستی هر روز کشیدی به سر ما دستی شعبان که به نیمه میرسد آقا جان! ما تازه به یادمان میآید هستی! *** هم چاه سر راه تو باید بکنیم هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم این نامهی چندم است که میخوانیم داریم رکورد کوفه را میشکنیم *** هر چند که خستهایم از این حال نیا! شرمنده! اگر ندارد اشکال نیا! ما خط تمام نامه هامان کوفی است آقای گلم ، زبان من لال نیا! *** هر چند که بیمار تو هستیم همه دیوانهی دیدار تو هستیم همه بین خودمان بماند آقا عمری است انگار طلبکار تو هستیم همه *** هر روز به ما اگر که سر هم بزنی بر ریشهی خواب ما تبر هم بزنی آقا تو که خوب می شناسی ما را زنگ در خانه را اگر هم بزنی... *** این مرد که در ره است باید او را... میترسم اگر سر زده آید او را... از هر که سراغ او گرفتم دیدم در شهر کسی نمیشناسد او را ----------------------------------------------------------------- شعر از جلیل صفربیگی
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 88 مرداد 15 ساعت 5:25 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|