داشتم آخرین نامه آقا سید محسن رو مرور می کردم که علی رضا مثل همیشه در حالی که زیر لب زمزمه می کرد وارد اتاق شد(در هوایت بی قرارم ، بی قرارم، روز و شب سر زکویت برندارم، برندارم، روز و شب) صدا زد همگی سلام.جواب سلام علی رضا رو دادم و به خوندن نامه مشغول شدم،علی رضا وسعید دوباره شروع کردن به بحث های همیشگی خودشون«شنیدی قالیباف چی گفته، احمدی نژاد هم که ...،توکلی این وسط چی میگه ، کارگزاران الان سه تا روزنامه رسمی دارن،اصول گرا ، اصلاح طلب ، دوم خردادی،موتلفه ، خط امام ، اتحاد ملی ، اعتماد ملی و همینطور کلمه های سیاسی بین اونا رد وبدل می شد که محمد وارد اتاق شد، سلام گرمی به بچه ها کرد و خیلی بی مقدمه یه بوسه آبدار روی پیشونی من گذاشت و گفت:حاجی جون خیلی مخلصیم! درست یادم نیست دفعه چندم که نامه رو می خونم اما مطمئن هستم که از صد بار بیشتر خوندمش.آقا سید محسن هم مثل خیلی از هم مسلکی هاش توی این نامه حرف هایی رو نوشتند که برای نسل من و علی رضا و سعید و محمد خیلی ملموس نیست، میزان دلدادگی نسل سید محسن به امام برای هیچکدام از ما ها قابل درک نیست، نامه با کلامی از امام شروع می شه و با دعا برای امام تموم می شه،بین سطرهای نامه – که به وصیت نامه بیشتر شبیه- سفارش می کنه که امام رو تنها نذاریم و حرف هاش رو با گوش دل بپذیریم، سفارش می کنه مناجات شعبانیه بخونیم چون امام گفته، سفارش می کنه نذاریم انقلاب به دست نااهل ها و نا محرم ها بیفته، چون امام گفته، میگه هر کاری که می کنید و هر جایی که مسولیت دارید فقط برای رضای خدا کار کنید،چون امام گفته.میگه اخلاص رو از یاد نبرید، چون امام گفته .چند جای نامه هم سفارش احترام به پدر و مادر رو می کنه و در بیشتر سطر های اون از نصایح عرفانی و اخلاقی امام یاد می کنه و با ادبیات خاص خودش خطاب به ما می نویسه « چون دور شدی تا باز نگردی راحتی نیابی» یا « چون اهدنا الصراط گفتی، واستعینوا بالصبر و الصلوه نیز بشنو » یک سیاست مدار عارف ،یک رهبر الهی ، یک فیلسوف، یک شاعر و در یک کلمه یک مسلمان واقعی همه توصیف هایی که میشه در رسای روح یگانه خدا،خمینی کبیر بکار برد و این توصیف ها همه در بیان فضیلت هایی که نسل خمینی از او نقل می کنند، عاجز است و سالهاست که جهان در مقابل عظمت خمینی سر خم کرده و با صدای بلند این بزرگی رو ستایش می کنه و نسل ما همیشه و تا ابد در حسرت ندیدن و درک نکردن او اینگونه می سراید که « من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم» و یا مثل امام خامنه ای از او سووال می کنه « تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی؟ » حضرت روح الله این انقلاب رو مثل خیلی ها از سیاست و اقتصاد و فرهنگ شروع نکرد بلکه از خود آغاز نمود و با انقلاب درونی خود کشتی این انقلاب الهی رو به ساحل نجات رسوند و ناخدایی کرد و با اکسیر اخلاص این انقلاب رو جاودانه نمود. ما نیز مثل او نیمه های خرداد از غم هجران او بیش از قبل انتظار فرج را خواهیم کشید.
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 86 خرداد 5 ساعت 9:30 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|