سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون خرد کمال گیرد ، گفتار نقصان پذیرد . [نهج البلاغه]

 

چه می شد از شب تنهایی من نور رد می شد

مسیر خانه ام از کوچه ی سرشور رد می شد

چه می شد بودم آن روزی که مولایم ز نیشابور رد می شد

به این ها زیر باران فکر می کردم

خیابان در خیابان فکر می کردم،تصور کن

دلم رفت و دلم برگشت،دلم باهر قدم برگشت

در این حال و هوا ناگاه سرم سمت حرم برگشت

به من باب الجواد آغوش بازش را نشان می داد

و گنبد روی دوش پنجره فولاد،دستش را تکان می داد

حرم لبریز زائر ها،مسافرها،مجاورها

یکی درحال رفت یکی در حال برگشت است

رسیدم گوشه ی ایوان،دقیقا ساعت هشت است

گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها

یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها

یکی درآفتاب داغ شالی کار می کرده

یکی یک سال پای دار قالی کار می کرده

و حالا هر کدام آرام زبان وا کرده در این ازدحام

آرام ببین این دست پینه بسته را آقا

ببین این شانه های خسته را آقا

به بی خوابی دو چشم خویش را مجبور کردم من

به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من

نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را

به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را

بده آقا جواب پیرمردی روستایی را.

کنار حوض گوهر شاد وقتی حرف آب آمد

دو سه بیتی که خواندم برلبم جانم رباب آمد

زیارت آخرش شد اول روضه ،سفر کردم به سمت مقتل روضه

حسین آمد، به هم گفتند که شمشیر آورده

ولی نه روی دستش کودک بی شیر آورده

از این سو یک نفر نیزه،یک نفر شمشیر ،آن هم تیر آورده

 میان نیزه ها،شمشیره ها،از میان تیرها،تیر سه شعبه دست بالاکرد

دهان چله را وا کرد،خودش را در میان دندان کمان جا کرد

سفیدی گلو را تاکه پیدا کرد،چنان خود را کشید و داد پیچ و تاب یک لحظه

که تا پرتاب شد کودک پرید از خواب یک لحظه

می دهد به خود عذاب زیاد،می رود زیر آفتاب زیاد

نگذاشت تا که شیر دهد به عزیز دلش،رباب.



 
نوشته شده توسط : سبحان |  سه شنبه 93 دی 2  ساعت 2:56 عصر 

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تقصیر جمعه هاست ...
سخت گیری در حفظ بیت المال
روند رشد اشرافیت و رفاه طلبی
اینجا هیچ چیز متعارف نیست؟!!!
تبرک است ...
هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبرى نمى‏ شود!
سلوک ذیل سیاست
دانلود فیلم شناخت سی امین جشنواره فیلم فجر
از اهل معصیت مى‏ شدید یا اهل عبادت؟
انسان انقلاب اسلامی
[عناوین آرشیوشده]