تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شی ء قدیر * الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور * حال و هوای وداع با ماه مبارک رمضان امسال، هنوز تمام وجودم را فرا گرفته بود که با شادمانگی فطر همراه شدم و غرق در این شادی بودم که بروز پیوندی جدید، شادی وجودم را مضاعف کرد و در سرمستی حاصل از این رخداد مبارک ، غروب سرخ و غمگینانه رمضان را در افق وجود خودم نظاره می کردم... ماه رمضان امسال هر چند بسیار متفاوت از دیگر سالها برای من سپری گشت اما هرگز چنین پایانی را برای آن تصویر نمی کردم، هنوز غفلت آمیخته با شادی که حاصل از پیوند مبارک اخیر بود محیط خانه ما را ترک نکرده بود که به ناگاه روی دیگر زندگی بر ما نمایان شد. شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد به هنگام مرگ خیزد به کنجی رود گوشه ای زار و تنها بمیرد بابا بزرگ در حالیکه هفتاد و ششمین میهمانی خدا رو تجربه می کرد، آرام و شادمان و مشتاق همه ی خانواده را ترک کرد و به خالق خود پیوست و همه ما رو در حالیکه با بهت و حیرت غریبی به در و دیوار این دنیا خیره مانده بودیم ، تنها گذاشت و میهمان حقیقی و همیشگی خدا گشت... و ناگاه قهقهه های شادمانه اخیر در خانواده ما جای خود را با فریاد و شیون و زاری عوض کرد و هیچکس حاضر به باور عدم حضور مرد بزرگ خانه نبود، مردی که روزهای عمرش رو به وقت صبح با زیارت شریف عاشورا شروع می کرد، در نهایت نیز با ذکر سالار و اربابش حسین ابن علی (ع) به دامن خاک بازگشت.من نیز در حالیکه همچنان در بهت و حیرت عجیبی به سر می بردم به برگزاری مراسم تشییع و تدفین و بزرگداشت نام بابا بزرگ ، کمک می کردم و به خودم اجازه اشک ریختن برای کسی که با شنیدن نام خاندان علی (ع) تمام وجودش به یک رودخانه متلاطم و سیال تبدیل می شد، نمی دادم. نه اینکه ناراحت نبودم نه ! حزن سنگینی که حاصل نگرانی از عاقب خودم و نحوه خروج از این عالم خاکی بود، اجازه جاری شدن رو از من گرفته بود. پذیرش همراهی و عجین بودن مرگ و زندگی برای ما انسانهایی که به داشتن آرزوهای دراز عادت کرده ایم چندان راحت نیست، در حالیکه خداوند همواره و با روشهای مختلف نشئه مرگ رو به رخ ما می کشه و از ما می خواهد که عبرت بگیریم.گفتم به بلبلی که دوای فراق چیست از شاخ گل فتاد به خاک زمین و مرد. چیزی که بیش از همه من رو در این ایام آزار داد پای بندی متعصبانه خانواده برای برگزاری مراسم مجلل برای بابا بزرگ بود، مراسمی که تنها فایده آن حفظ آبرو برای ما آدم های به ظاهر زنده بود و بهره اخروی بابا بزرگ از اون مراسم حداقل بود، گریه ها و شیون ها و تعارفاتی که تنها تسلی خاطر خانواده داغدار محسوب میشه.جالبترین قسمت این مراسم برای من ملاقات با آدم هایی بود که در طی سالیان عمر و در مقاطع گوناگون با آنها آشنا شده بودم و حالا جهت شرکت در مراسم تودیع بابا بزرگ با این عالم، شرکت کرده بودند. جملات شهید میثمی رو در ذهن خودم مرور می کنم(آنان که به هزاران دلیل زنده اند به یک دلیل نمی میرند، آنان که به یک دلیل زنده اند به بهانه جان می سپارند) فرار شما برای شما سودی ندارد اگر می خواهید از مرگ و یا شهادت فرار کنید، چون آنها که با حسین(ع) پرواز نکردند تا امروز زنده نمانده اند و زندگی جاوید به دست نیاورده اند. (اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده )(نساء 78) تا هر کجا که بروید مرگ دنبال شماست و شما را می گیرد، حتی در قصرهای بلند و محکم کمتر کسی در خانواده انتظار چنین مرگی را برای بابا بزرگ داشت، اما او خود در این هفته های اخیر از خیلی از دوستان و آشنایان حلالیت خواسته بود و به نوعی خداحافظی کرده بود و به قول استاد از این دنیا بزرگ تر شده بود و آرزوهایش از حد این عالم فراتر رفته بود، بگونه ای که خوشی های این دنیا دیگر برایش جذابیتی نداشت. (مردم همه در خواب هستند هنگامی که می میرند بیدار می شوند و آگاه می گردند.) بابا بزرگ خوب زندگی کرد و در نهایت هم خوب و راحت و آسوده از این دنیا رفت. اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد اول اینکه از همه دوستانی که در این ایام به بنده اظهار لطف فرمودند بینهایت سپاسگذارم. دوم بخاطر اینکه این پست طولانی و غمبار شد و چند وقتی هم به روز نبودم بنده رو حلال کنید. و موضوع سوم اینکه از این به بعد منظم تر و در فواصل زمانی کمتری در خدمت شما خواهم بود و از همراهی همه شما پیشاپیش ممنونم.یا علی
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 86 آبان 26 ساعت 8:42 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|