• وبلاگ : 
  • يادداشت : حرم لبريز زائر ها،مسافرها،مجاورها
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دايي حسين 
    شعرامام رضا عالي بود بقيعه مطالب خيلي بود نخوندم
    پاسخ

    ممنون .دايي جون .
    + رضايي 
    روي قبرم بنويسيد که خواهر بودم
    سال ها منتظر روي برادر بودم
    چقدر مردم اين شهرولايي خوبند
    که سرم را نشکستند
    خدايي خوبند
    چادرم دور و ورم بود
    به پايي نگرفت
    معجرم روي سرم بود به جايي نگرفت
    روي قبرش بنويسيد
    برادر بوده
    سالها منتظر ديدن خواهر بوده

    بنويسيد کفن بودخدايا شکرت
    هرچه هم بود بدن بود خدا يا شکرت

    بنويسيد همه دور و برم ريخته اند
    چقدردسته ي گل روي سرم ريخته اند

    بنويسيد دراين شهر سرم سنگ نخورد
    به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد
    من کجا؟شام کجا؟ زينب بي يارکجا؟
    من کجا؟بام کجا؟
    کوچه و بازار کجا
    گرزماني به سوي شاه خراسان رفتي
    من نبودم به سوي مرقد جانان رفتي

    روي قبرش بنويسيد که عطشان نشده
    بدنش پيش نگاه همه عريان نشده
    يارهم آنقدري داشت که غارت نشود

    درکنارش پسري داشت که غارت نشود

    اوکجا؟نيزه کجا؟گودي گودال کجا؟

    اوکجا؟نعل کجا؟پيکرپامال کجا
    + محسن رسولي 
    کوري آمد وسط صحن تو، بينا برگشت

    يک زن ويلچري، روي دوتا پا برگشت

    کافري تا به ضريح تو نگاهش افتاد.

    سجده اي کرد سپس شيعه ي مولا برگشت

    خسته بود از همه ي آينه ها...تا اينکه

    زشت آمد،متحول شد وزيبا برگشت

    آنکه در صحن به دنبال شفا امده بود

    با نگاهي به ضريح تو مسيحا برگشت

    زائري گفت چرا اشک ندارم آقا

    نگهش کردي و با ديده ي دريا برگشت

    يک جوان حاجتش اين بود: که زن ميخواهم

    رفت...تا اينکه شبي پيش تو بابا برگشت

    به گمانم که به طوس تو مشرف شده بود

    آنکه با معجزه و با يد بيضا برگشت

    صبح درقامت يک مردگدا،رفت حرم

    ظهر نزديک اذان بود که "آقا"برگشت

    جبرئيل آمده بود ازوسط عرش؛حرم

    دوسه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت

    نفس خادمتان خورد به آن نصراني

    در حرم شيعه شد، از مذهب ترسا برگشت