کوري آمد وسط صحن تو، بينا برگشت
يک زن ويلچري، روي دوتا پا برگشت
کافري تا به ضريح تو نگاهش افتاد.
سجده اي کرد سپس شيعه ي مولا برگشت
خسته بود از همه ي آينه ها...تا اينکه
زشت آمد،متحول شد وزيبا برگشت
آنکه در صحن به دنبال شفا امده بود
با نگاهي به ضريح تو مسيحا برگشت
زائري گفت چرا اشک ندارم آقا
نگهش کردي و با ديده ي دريا برگشت
يک جوان حاجتش اين بود: که زن ميخواهم
رفت...تا اينکه شبي پيش تو بابا برگشت
به گمانم که به طوس تو مشرف شده بود
آنکه با معجزه و با يد بيضا برگشت
صبح درقامت يک مردگدا،رفت حرم
ظهر نزديک اذان بود که "آقا"برگشت
جبرئيل آمده بود ازوسط عرش؛حرم
دوسه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت
نفس خادمتان خورد به آن نصراني
در حرم شيعه شد، از مذهب ترسا برگشت