هر چند معتقدم که تحلیل های پسا انتخاباتی دردی را درمان نمی کند ، اما به برکت یک گفتگوی تلگرامی به پست زیر رسیدم معتقدم تهران با همه ویژگی های مثبتی که دارد به دامان مدرنیسم غلطیده است ...ولیکن به نظر من قبل از قضاوت در مورد آراء مردم باید به انگیزه حضور مردم در انتخابات توجه جدی کرد ، توجه به انگیزه حضور قاطبه مردم در انتخابات است که آسیب های فرهنگی را بیشتر به ما می نمایاند ....مثلا اینکه جریان اصولگرا خیالش از بابت سبد رای خود در تهران راحت بود و انگیزه ای هم برای جلب آراء خاکستری نداشت و بعکس جریان مقابل تمام هم و غم خود را به جلب آراء خاکستری معطوف کرد. عمده آراء جریان اصولگرا در تهران را می شود رای از سر تکلیف نامید ولی آرای جماعت مقابل بیشتر متاثر از فضا سازی های تبلیغاتی و ایجاد جذابیت های کاذب رسانه های بیشمار دولتی و غیر دولتی دانست . به هر حال جریان اصولگرایی هر آنچه که در این چندین و چند سال کاشته بود ، در این انتخابات برداشت کرد ... گندم از گندم بروید جو ز جو .. نمی شود از مردم خواست که نسبت به همه اشکالات جریان اصولگرایی که در این چند سال درک کرده اند چشمشان را ببندند و دوباره به همان گزینه های همیشگی این جریان رای بدهند ، جریان اصولگرایی هر چند که در اهداف و در روی کاغذ با اهداف و آرمان های امام خمینی ره و انقلاب اسلامی هم سو است (اجازه بدهید بگویم نسبت به جریان اصلاحطلبی انحراف کمتری دارد) ولی در عمل چیز زیادی برای ارائه نداشت و جز جنجال های بی مورد بر سر مباحث فرعی اقدام قابل توجهه از این مجلس برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی در دهه پیشرفت و عدالت ندیده ایم ...به تعبیر رهبری حداقل صفت موجود این بود که از این مجلس صدای دشمن بیرون نمی آمد.. این جریان برای بازسازی خود به گزینه های جدیدی برای محوریت در انتخابات احتیاج دارد ، گزینه هایی که علاوه بر تخصص کافی در حوزه های مختلف از اقبال عمومی نسل جوان و فرهیخته برای تبلیغات کف خیابانی برخوردار باشند ، یعنی بشود با افتخار کف خیابان پوسترهای آنها را توضیح کرد و از مواضع آنها تمام قد دفاع کرد...لیست موجود اصولگرایان فاقد گزینه های حداکثری برای تحقق این امر بود و خیلی از رفقا از سر اکراه حاضر به رای دادن به لیست اصولگرایان شدند... جوانگرایی و استفاده از پتانسیل رویش های اصیل انقلابی که به برکت انقلاب اسلامی در تهران کم هم نیستند ، یکی از گزینه های پیش روی جریان اصولگرایی است وگرنه اگر چهار سال بعد هم به سمت سر لیستی امثال حداد و ابوترابی و آل اسحاق برویم ... آش همان است و کاسه همان.... نسل جوانی که همزبانی خود را با مردم کف جامعه از دست نداده باشد و به دو بال تخصص و تعهد نیز مجهز شده باشد. به نظر من این تنها راه برون رفت از وضعیت فعلی برای جریان اصولگرایی است ... اما در مورد آراء موجود در سبد اصلاح طلبی نیز باید به انگیزه ها توجه کرد ،با توجه به لیستی که اصلاحطلب ها در تهران داشتند که اکثریت آنها از عقبه سیاسی و تخصصی ویژه و برجسته ای قبل از انتخابات برخوردار نبودند این تصور که مردم با شناخت به آنها رای دادند ساده انگاری موضوع است به نظر من اکثریت آرا اصلاح طلبان نه از سر رضایت از مش و مرام اصلاح طلبی، بلکه به نوعی از سر دلخوری نسبت به عملکرد اصولگرایان بوده است.. جالب اینجاست که حضرات این موضوع را در تبلیغات خود دستمایه قرار داده و بخش زیادی از آراء خاکستری را با ترساندن از حاکمیت مجدد اصولگرایی (به تعبیر آنها افراطی گری) به سبد خود ریختند. بنابراین بنده مثل برخی از دوستان معتقد نیستم که در تهران انقلاب ایدئولوژیک روی داده است ، بلکه بی توجهی جریان انقلابی به خواست حقیقی مردم و عدم توجه به ولی نعمتان واقعی انقلاب اسلامی و سردمداری افرادی که از ویژگی هایی حداقلی نیز برای نمایندگی جریان انقلاب اسلامی برخوردار نبوده اند قاطبه ملت را به واکنش وا داشته است ... البته در این تحلیل از آراء هدفمند خواص معتقد به اصلاح طلبی غافل نیستم ، بلکه شمار آنها و نسبت شان با مردم را در حدی نمی بینم که بیش از این یک جمله به آن بپردازم ... به هر حال می پذیریم که موج سواران خُبره ای هستند.
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 94 اسفند 10 ساعت 4:46 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
ظاهرا مسیر انقلاب اسلامی در 38 امین سال خود با انتخابی دیگر گره خورده و این کشتی پرتلاطم بر اقیانوس ملت بار دیگر به ملوانانی جان بر کف و غیور نیاز دارد تا ساحل آرامش را دیگر بار تجربه نماید. و الحق که این ملت خوب بار انقلاب را به دوش می کشند و انصافا در تند باد حوادث عجیب پشتیبانی برای نظام بوده اند. این روزها همه از مردم تمجید می کنند و صفحات روزنامه ها ، مجلات و شبکه های اجتماعی و صفحات وب همه و همه از حضور در صحنه و آگاهی و بصیرت این ملت دم می زنند و ملت را برای حضوری دیگر بار در عرصه انتخابات تشویق و ترغیب می نمایند . اما حکایت عجیب این روزها برای من ، دست و پا زدن جریان موسوم به اصلاح طلبی برای حضور حداکثری مردم در صحنه است، خواهش و تمنای حضرات به مردم برای حضور در پای صندوق های رای به هر نحو ممکن و با وجود همه ناملایمات حاکی از این است که حضرات در اتاق فکر خود به این نتیجه رسیده اند که در صورت حضور حداکثری آحاد ملت، سبد رای آنها پر و پیمان تر خواهد بود. غافل از اینکه این مردم آگاه و بصیر حافظه تاریخی خود را هنوز پاک نکرده است ،آقایان یادشان نرفته که انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم که با حضور حداکثری ملت همراه بود به نتیجه ای غیر از آنچه حضرات منتظرش بودند رسید. و پس از آن این جماعت ظاهرا مودب در وصف این ملت چه ها که نگفتند ،خلق واژه رای کیفی و رای کمی رهاورد همان دوران است ، این جماعت که مدام دم از دموکراسی و نقش مردم در عرصه های اجتماعی می زنند ، برای یادآوری کافیست تحلیل های خودشان و اعوان وانصارشان را در مورد سفرهای استانی دولت نهم و دهم در آرشیو بوق های تبلیغاتیشان مرور نمایند. اما واقعیت ماجرا چیست ؟ این قبیل سیاسی کاری ها در روزهای نزدیک به انتخابات از احزاب خلق الساعه و بدون پشتوانه فکری قابل پیش بینی است. برخی از جریانات فکری دعوتشان از مردم برای حضور در عرصه انتخابات نه صرفا برای رای گرفتن از آنها بلکه برای این است که واقعا معتقدند و باور دارند که هر رای مردم بیعت با نظام اسلامی متکی به ولایت فقیه است . اما در این میان قماش اصلاح طلب که همه موجودیت خود را به پروپاگاندا و شلوغ کاری وابسته می داند و سابقه دیرینه ای در توهین به مردم در کارنامه اش ثبت است، استدلالش برای حضور مردم در صحنه انتخابات از اصالت ذاتی برخوردار نیست ، این جماعت وقتی از مردم می خواهند که آگاهانه به پای صندوق های رای بروند ، در واقع نقض غرض کرده اند ، چرا که اگر مردم آگاهانه و با بصیرت و برای ادای دین نسبت به نظام و انقلاب به پای صندوق های رای بیایند ، نتیجه ای جز سرشکستگی برای حضرات به همراه نخواهد داشت و از آن صندوق ها هرگز نام خائنین به نظام وامام و شهدا بیرون نخواهد آمد . اما دعوت مردم از سوی جریانات اصلاح طلبی بنیانش بر عدم آگاهی است در واقع این جریان سیاسی که بنیان گذارانش همگی اکنون در لندن و آمریکا به سر می برند با دعوت از مردم فریاد می زنند و عاجزانه تمنا می کنند که ای ملت آگاهانه رای ندهید ؟!!!
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 94 بهمن 26 ساعت 1:14 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
این روزها سی و چهارمین جشنواره سینمایی فجر در کشورمان در حال برگزاری است ، مسئله اصلی برای من همیشه نسبت انقلاب اسلامی با پدیده های عالم جدید و خصوصا سینما بوده است اما این روزها این سوال را بطور جدی از خودم می پرسم که چه لزومی دارد که الزاما هنر استراتژیک برای فرزندان انقلاب اسلامی هم سینما باشد ، ما چرا به ادبیات و شعر بعنوان هنر استراتژیک ننگریم بعضی از فیلم ها را تا امروز دیده ام ،یادداشت زیر که در خبرگزاری نسیم منتشر شده به نظرم فصل مشترک درد من با سینمای امروزمان است. دوپینگ رویِ پرده به مددِ تکهپرانی هایِ اروتیک و فضولات انسانی، فجر34
اصلا فصل مشترک همه انگاری شده روی صندلی نگه داشتن مخاطب به ضرب و زور این حقهها و تکنیکهای کوچه و خیابانی! استفاده از واژ? ناظر به فضولات انسانی هم در صدر این لیست قرار دارد و شوخیهای جنسی و اروتیک هم در مرتبتِ بعدی!
الف. تا اینجایِ جشنواره، فیلمها با شدت و حدّت و غلظت بالایی گوی سبقت را از یکدیگر ربودهاند در استفاده از واژهها و الفاظ ناشایست و حتی شوخیها و تکهپرانیهای جنسی و زیرشکمی و اروتیک و دختر و پسری! فرقی هم ندارد مصطفی کیاییِ «بارکد» باشد یا مسعود دهنمکیِ «رسواییها 2» یا رضا درمیشیانِ «لانتوری» یا «زاپاس» بروز نیکنژاد که اصلا فصل مشترک همه انگاری شده روی صندلی نگه داشتن مخاطب به ضرب و زور این حقهها و تکنیکهای کوچه و خیابانی! استفاده از واژ? ناظر به فضولات انسانی هم در صدر این لیست قرار دارد و شوخیهای جنسی و اروتیک هم در مرتبتِ بعدی!
اصلا دارد سبک میشود در خلق نماهای بحرانی که تا قرار است متلاطم شدن روانی و ذهنیِ کاراکتر به تصویر کشیده شود، فیالمجلس تعدادی واژه و الفاظِ اسیدی و گاراژی و ته خیابانی با سرعتی قابل توجه پرتاب میشود تویِ قاب دوربین و بسته به نوع موقعیت، مخاطب یا میرود تویِ شوک یا از خنده قهقهه میزند غافل از آنکه حضرت فیلمساز دوپینگ کرده و به ضربِ زیر پا نهادن بعضی مرزهای اخلاقی و فرهنگی دارد لبخند را مهمان چهر? او میکند یا شوک و بُهتی روانی را روان? ذهن و قلب و شخصیتش!
ب. اگر خواسته باشیم یکی از فصل مشترکهای اکثر فیلمهای این دوره از جشنواره را لیست کنیم، قطعا جناب سیگار در صدر این لیست جا خوش خواهد کرد و سلطانِ بلامنازع صدرِ جدول خواهد بود. تقریبا نه که قطعا و یقینا، «دود» وجه مشترک اکثر سکانسهای دومین جشنوار? تدبیر و امید است. کاراکترهایی که هنوز تقی به توقی نخورده و گرهی به جان داستان نیفتاده و تعلیقی آفریده نشده، با حالتی عصبی صد البته، سیگار تویِ دست از این سویِ قابِ دوربین به آن سو میروند و میآیند و بعد هم رگههای دود است که حوال? بالای کادر میکنند و در ادامه هم روان? ذهن تماشاگر و مخاطبِ بیپناهْ اعم از دودی و غیر دودی!
زن و مرد هم ندارد که اصلا جماعت اناث هم در این فقره پا به پای جماعت ذکور دود میکنند و رکورد میزنند و چونان نقش لوکومتیو روی فریمها نقش ایفا میکنند. هزار مرتبه شکر که حداقل در باب این قضیه تفاوت جنسیتی نداریم. در باب مکانش هم فرقی ندارد که وسط پذیراییِ منزل باشد یا توی ماشین یا بالکن یا پارک هر جای دیگر! درگوشی بگویم تازگیها مشروب هم از این مشمول این قاعده شده و زیر زیرکی دارد جایی باز میکند برای خودش در کادر دوربین دوستان فیلمساز. جالب آنکه این فقره هم جای مشخصی ندارد و پارک و خیابان و منزل نمیشناسد!
ج. نمیدانم این تحلیل از منظر فمینیسم و سکسیزم است به قول فرنگیها یا نه اما حجم به تصویر کشیدن خشونتهای کلامی و فیزیکی نسبت به جماعت اناث هم در فیلمها بالا رفته. شاید بشود با جرات مدعی شد که نسبت مستقیمی برقرار است میان این موضوع از یک سو و اجتماعیتر شدن ژانر فیلم از سوی دیگر! هرچند هم? فیلمها در این موضوع، شدت یکسانی ندارند اما بیتردید تا اینجا میتوان «لانتوریِ» رضا درمیشیان را در صدر این لیست گنجاند! ملغمهای از صحنههای خشن فیزیکی که البته قرار است در اوج به یک شخصیت زن ختم و الرحمن قضیه باید برای کاراکتر «مریم» خوانده شود. نکت? جالب در این میان آنکه داستان بخش قابل توجهی از قربانیان زنِ این فیلمها به طرز قابل تاملی بر بستر زندگی مدرن و طبق? متوسط پیش میرود.
خواسته باشم دقیقتر گفته باشم، بازنمایی لای? روایی فیلمها از قربانیان – خواسته یا ناخواسته- به سمت و سویی رفته است که حالا زندگی مدرن و طبق? متوسط هم سهم قابل توجهی دارد در لگدمال کردن و توی دیوار کوبیدن حقوق زنان در کنار سنت و جهان سنتی البته و من این را اعترافی تلویحی و حتی شاید ناخواسته میبینم از جماعت فیلمسازی که تا همین یک دهه پیش نشسته بر برج عاج، سنت مردم خود را سیبل آتشبازیاش کرده بود و یکسره بر او میتاخت اما حالا قدری واقعگرایانهتر شده و پایین آمده از تصور باطلِ متفرعانهاش نسبت به ارزشهای زندگی مدرن و کمی عقبتر آمده و حالا آرام آرام دارد بعضی دملهای چرکینِ زندگی بر مدارِ ارزشهای لیبرال را هم به تصویر میکشند! کاش تحلیل گفتمان شود این تغییر لحن و زبان فیلمسازان ما در نسبت با مسال? زن!
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 94 بهمن 19 ساعت 3:36 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
ای کاش آن مرد در قاب آخر فیلم ظاهر میگشت و ما را منتظر نمیگذاشت ! یادداشتی بر فیلم ایستاده در غبار سید روح الله حجازی در پی تماشای فیلم «ایستاده در غبار» به این فیلم واکنش نشان داد. در متن کارگردان «زندگی خصوصی آقای محمودی و بانو» و «مرگ ماهی» آمده است: «میخواهم جادو شوم گوشی بیسیم در دستی از پشت ماشینی نظامی در میان هیاهو و غبار ناشی از جنگ نگاهمان را از آن خودش میکند. انگار قرار است این سر و صدای برخواسته از زمانی نه چندان غریب، برایمان قریب شود. و چه خوب محمدحسین مهدویان و دوستانش بیهیچ واسطهای ما را در میان این زمان گم شده در تاریخ پرتاب میکنند. زمانی که در این زمانه سکه اصحابش خریداری ندارد! و چه خوب ما را خریدار مردی میکند که خود خریدار دل مردمانش بوده و هست! من عاشق شدم! عاشق برادر احمد( متوسلیان) عاشق اطرافیان او عاشق مردمانش و عاشق حال خوبشان عاشق آن بخش از تاریخ که قهرمانی از جنس مردم را در خودش گم کرد و چنان رازی سر به مهر برایمان نگهش داشت. برای مایی که در میان هیاهوی قدرت و ثروت و غبار آلودگی این شهر دستمان بر زمین و زمان بسته شده است. ای کاش چراغهای سالن روشن نمیشد. ای کاش سینما ما را برای همیشه در همان حالهایی که موقع تماشای فیلمهای دوست داشتنیمان داشتیم، جادو میکرد و نگهمان میداشت. ای کاش آن مرد در قاب آخر فیلم ظاهر میگشت و ما را اینچنین منتظر نمیگذاشت. آخر امروز خیلی نیازش داشتیم! ای کاش...»
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 94 بهمن 19 ساعت 3:8 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
دانلود فیلم شناخت سی و دومین جشنواره فیلم فجر فیلم شناخت در واقع مجله ایست که از طرف روابط عمومی جشنواره فیلم فجر هر ساله برای معرفی تمامی فیلم های حاضر در جشنواره تهیه می گردد و در آن علاوه بر معرفی همه بخش های جشنواره تصاویری از فیلم های حاضر در این بخش ها به نمایش گذاشته می شود و عوامل فیلم ها بطور کامل معرفی می گردند. در واقع راهنمای بسیار کامل و جامعه از آن جشنواره خواهد بود در این دوره فیلم هایی مثل :آذر شهدخت پرویز و دیگران،آرایش غلیظ،اشباح،امروز،انارهای نارس،برف،بیگانه،پنجاه قدم آخر،تمشک،چ،چند متر مکعب عشق،خانه پدری،زندگی مشترک آقای محمودی و بانو،شهابی از جنس نور،شیار 143،شیفتگی،طبقه حساس،عصبانی نیستم،فصل فراموشی فریبا،قصه ها،کلاشینکف،گنجشکک اشی مشی و متروپل حضور داشتند دانلود فیلم شناخت سی دومین جشنواره فیلم فجر با فرمت پی دی اف در 275 صفحه و حجم 35 مگا بایت قیمت : 6000 تومان
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 94 بهمن 18 ساعت 10:44 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
نقدی بر فیلم جدید حاتمی کیا «حیدر»، «حاج کاظم» آژانس نیست؛ اما رسالت همان رسالت است/ زنده باشی «فرزند زمانه»! بادیگارد بادیگارد موضوع و مضمونش، دقیقا ناشر «درد» و «رسالت» بچه های گمنام و حافظان انقلاب و نظام است. سخن و نماینده رشید مردانی است که در برابر پرسش های تلخ نسل های سوم و چهارم، نه تنها اخم به ابرو نمی آورند بلکه در عمل (و نه حرف) پهلوانانه جانشان را هدیه آرمانشان می کنند. خدا بیامرزد بزرگواری که حاتمی کیا را فرزند زمانه خواند. آژانس شیشه ای، نه تنها فیلم زمان خودش، بلکه یک دهه رو به جلو بود. فیلم «تراز» انقلاب اسلامی و اثری هشدار دهنده به سکانداران و تازه به صندلی رسیده ها که فراموش نکنند از کجا به اینجا رسیدند و برای چه رسالتی آمدند. سال هاست که فیلمی به جامعیت «اژانس» بر پرده ها نقش نبسته است. اثری الگو در زمینه سینمای قصه گوی قهرمان پرداز و جذاب. مدل درستی از هم پوشانی فرم و محتوا. سال ها گذشت و فیلمی که در زمزه آثار گفتمان انقلاب اسلامی بتواند نظر همه (از خاص و عام) را جلب کند رنگ پرده ندید تا حالا که باز هم خود حاتمی کیا دست بکار شد. فیلم «چ» بود؛ همان چیزی که باید می بود! اثری درخشان در گونه ی تاریخی – اکشن که از نیازهای روز هم غافل نبود ولی «بادیگار» اصل جنسی است که این روزهای جامعه ی ایران، نیازمند آن است. بادیگارد در شرایط و دوره ای ببار نشسته و عرضه می شود که بیش از پیش نسل متاخر جامعه در بحث محتوا، پرسش هایی بحق دارد. قهرمان فیلم از دل «آژانس» ی بیرون آمده که دیروز پاسخگوی عده ای بود و امروز در شمایل حیدر به میدان آمده تا یک بار دیگر نشان دهد که با «بودن» ش و «ایثار» ش انقلاب تکان نخواهد خورد. همه ی زیبایی شناسی فیلم از همین ناحیه بروز می کند.
حیدر، کاظم نیست ولی رسالتش را بر دوش دارد. حیدر، پخته تر شده است. گیریم که کاظم اکتیوتر بود، کاریزماتیک اش می چربید (که به نظر به بازی پرستویی بر می گردد؛ در آژانس پذیرفتنی تر و باورپذیرتر بود). سینمای هدفمند و دغدغه دار یعنی همین. به عبارت درست تر سینمای استراتژیک، بادیگارد است. نفی مشاغل مزدورانه. شغل بادیگاردی متداول جهان، تردید ندارد. شک و دو دلی در کار نیست، مگر جایی که به حقوق و امور «دنیا» یی برگردد، اما اینجا بحث حفاظت از پدیده ای مطرح است که دنیای همان بادیگاردها و اربابانشان را به هم ریخته است، برای همین است که قهرمان را تحقیر می کنند، زیرفشار قرار می دهند، اسلحه اش را می گیرند، اخراجش می کنند و ... ولی «او» علی رغم تمام زخم های روحی و جسمی، در لحظه ی وقوع آسیب، (به نتیجه ی آمال و آرمانهایش)، جانش را در طبق اخلاص می گذارد. برای قهرمان بادیگارد فرقی نمی کند که در چه مقام و موقعیتی باشد. پست داشته باشد یا بیکار باشد. وزیر باشد یا وکیل و حتی اگر کارگر دم و دستگاه هسته ای یا دانشگاه و غیره باشد، همین که در خذمت انقلاب باشد، مغرور و سربلند است. فیلم ارزش گذاری بر ذخایر انقلاب است در عین اینکه به رویش هایش بی توجه نیست. شاگردان حیدر (خصوصا دامادش) امیدهای آینده ای هستند که حیدر نویدش می دهد. در اساس بادیگارد فیلم امید و آرمان و روشنی است. فیلم هشدار است : «چشم هاتونو باز کنید، می ترسم از آن روزی که کشتی سوراخ شود». حاتمی کیا در فیلم بادیگار ثابت می کند نسبت به خیلی از هم نسلانش که مرتب از روی دست خودشان و دیگران می نویسند و می سازند، او خود را کامل می کند. بادیگارد، از فیلم «چ» اجرایی سینمایی تر دارد. فیلم روز است. پوشش دهنده و پرکننده دو خلا در سینمای امروز است. اول، سینمای «قهرمان» است. دوم، فیلم «پرده» است. هر دو رویکرد، درصورت تداوم و انبوه شدن ، سینمای ایران را از ورشکستگی نجات خواهد داد. در محتوایش که بحثی نیست : فیلمی فکر شده و تحلیلی است. موضوع و مضمونش، دقیقا ناشر «درد» و «رسالت» بچه های گمنام و حافظان انقلاب و نظام است. سخن و نماینده رشید مردانی است که در برابر پرسش های تلخ نسل های سوم و چهارم، نه تنها اخم به ابرو نمی آورند بلکه در عمل (و نه حرف) پهلوانانه جانشان را هدیه آرمانشان می کنند. اما بادیگارد، در فرم هم کم نمی آورد. به پیروی از سینمای قصه گو، خوب طراحی و پیاده شده است. فراز و فرودش به اندازه است. نقاط عطفش در جایی که باید باشد به کار رفته اند. اکشن است. به موقع چرت تماشاگر را می پراند (برای نمونه، شلیک گلوله در ماشین همه را غافلگیر می کند). فضاسازی های باورپذیری دارد. فصل های سیستان و اطراف دریاچه هامون نگهدارنده هستند همچنانکه از کار در آوردن اتفاقات تونل بی نقص است. چقدر در این فصول میزانس و دکوپاژ صحیحی اجرا شده است. اساسا تونل شاه فصل های بادیگارد است. نفس را در سینه حبس می کند. اشک را از چشم ها جاری می کند. دراینجا وجوه «قهرمان» ی فیلم به غایت می رسد، به اندازه و کیفیتی که تماشاگر با تمام وجود می خواهد به جای «حاج حیدر» باشد و جانش را فدای «میثم» کند. پروسه ی رسیدن به فصل تونل چنان دراماتیک است که «میثم» در مقام سیبل امروزین دشمن، فدایی می خواهد. میثم، وطن شده است، برای همین مخاطب فیلم دلش برای حیدر نمی سوزد بلکه ذوب در وجود او می شود. البته، کم وکسری هایی دارد . منطق روابط و اتفاق هایش به سستی شکل می گیرد. بعضی «اتفاق» ها، تصادفی روی می دهند. خصوصا برای پرداخت شخصیت های پایین تر از حیدر ، هزینه لازم صورت نگرفته است. مثلا میثم (بابک حمیدیان) ناقص است و با وجود بازی گیرای او، بازهم کامل نمی شود. «راضیه» برمبنای اصول و براساس سبک زندگی ایرانی – اسلامی طراحی شده ولی به اندازه «فاطمه» ی آژانس شیشه ای (با اینکه حضور فیزیکی بیشتری دارد) تاثیرگذار نیست. شخصیت منفی قدرتمندی مقابل قهرمان عرض اندام نمی کند. وظیفه بدمن» ی تقسیم شده است، برای همین کشمکش های حیدر متناقض است، گاهی درونی می شود و بعضا بیرون می ریزد. برخی صحنه ها کارکردی دراماتیک ندارد، مثلا نمایش حیدر در شمایلی مسیح گونه، (به رغم افزایش بار ملودرام و عاطفی قصه)، تصنعی می نماید و به نیشخند می رسد. درباره ی فرم و اجزای ساختاری بادیگار (از منظری تخصصی) می طلبد که به تفصیل بحث شود لذا می گذاریم تا اکران عمومی آن و می گذریم. منبع: محمد تقی فهیم/ سینما پرس
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 94 بهمن 17 ساعت 9:33 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
اگر بادیگارد ابراهیم حاتمی کیا یک تفاوت با دیگر ساختههای او داشته باشد همانا رونمایی از آرمانگرایی جدید در فیلم اوست. در بادیگار آرمانگراها و مدینه فاضلهجوها همگی کمی تاقسمتی دچار بحران فلسفی و روحی و عقیدتی شدهاند. آنها که زمانی سربازهای خط مقدم نطام بودند حالا ژنرالهایی پراز سوظن جلوهگری میشوند و ممکن است نظام آنها را برنتابد. مگر اینکه راستی آزمایی شوند! جدای از این تماشاگر تمام انگارههای زیرساختی پیشین حاتمی کیا را در بادیگارد اعم از شهادت؛ عزت نفس؛ ایثار و غرور و کرامت انسانی را میتواند مشاهده کند. یک تفاوت دیگر بیرون کشیدن کاراکترهای آژانس شیشهای از فضای بسته به زیر سقف آسمان است. این خود یک پیشرفت فزاینده برای طرح دغدغههای حاتمیکیا است. برای همین او سراغ موضوعات روز رفته :یکی بادیگاردهای شخصیتهای دولتی و حکومتی و دیگر دانشمندان هستهای. و جالب اینجااست که که اینجا با دومشکل جذاب روبرو هستیم که هردو مربوط به این اشخاص هستند. اوضاع به گونه ای است که نسبت به عقاید شخصی و سیاسی و مذهبی دانشمندان هستهای و همچنین میزان وفاداری حال حاضر بادیگاردها سوظن وجود دارد. حقیقت این سوظن و یا مردود بودنش حرف اصلی داستان حاتمی کیا نیست. آنچه مهم است استحاله کمابیش درونی آنهاست که البته فقط موضوعی شخصی است. چنانچه وقتی بازرس ماجرا به حیدر( پرویز پرستویی) سوظن پیدا میکند ابتدا به ساکن روزمه او برایش تردید برانگیز است.که چگونه به شخصی اینچنین خاص میتوان مشکوک شد؟ فیلم حاتمی کیا قصد ندارد کسی را محکوم کند. به زعم او جبر زمانه و تغییر خلق و خوی حاکم بر سیستم ناگزیر باعث شده تا بین بادیگاردها و مسئولین اختلافهایی بروز کند. اگرچه بر زبان آورده نشده و با هم روبرو نکنند. اما درد دل های آنها با خود و در دنیای خودشان بیانگر همه چیز است. دیالوگ بسیار جالبی در فیلم وجود دارد: من از شخصیت سیاسی خوشم نمیاد. نمیخوام بادیگاردشون باشم.آدم نمیدونه تو کله شون چی میگذره! بادیگارد فیلم خوبی است. داستانش روان است و ضمن بی پروا بودن هتک حرمتی روا نمیدارد. دیالوگها عالی از کار درآمده اند. و حاتمی کیا ششدانگ حواسش را به کارگردانی معطوف کرده است. با اینهمه باید امیدوار بود بادیگار او در اکران عمومی کمی تا قسمتی دچار سانسور نشود. نوشته شده توسط مهدی تهرانی منبع: روزنامه جام جم
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 94 بهمن 17 ساعت 9:28 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
«ضحاک بن عبدالله مشرقی » را که می شناسی ! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود. خوف ،فرزند شک است و شک ، زاییده شرک و این هرسه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند... که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد. تن ضحاک بن عبدالله همه عاشورا، ازصبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش ، حتی نفسی به ملکوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت ، چرا که بین خود و حسین شرطی نهاده بود. « عبادت مشروط » کرم ابریشمی است که در پیله خفه می شود و بال های رستاخیزی اش هرگز نخواهد رست.این شرطی بود بین او و حسین ... و اگرچه دیگری را جز خدای از آن آگاهی نبود، اما زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می رود! صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود . اگر مرد میدان صداقتی ، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر! اگر هست که هیچ ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی ، و اگر نه ... دیگر به جای آنکه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی ، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با دل به زیارت عاشورا برو . غایت خلقت جهان پرورش انسانهایی است که در برابر شداید بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند. هر چند جهاد فی سبیل الله بهترین عرصهی پرورش کمالات انسانی است، اما خود از خورشید ولایت نور میگیرد.
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 94 آذر 12 ساعت 5:14 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
بعضی وقتها پیامهای تلگرامی به درد وبلاگ هم می خورند ، مسئله گذر زمان همیشه برای من دردناک است فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ زمانی بر آن ها گذشت و دلهایشان سخت شد ، سوره مبارکه حدید خوب است لحظاتمان را ثبت کنیم که وقتی بیست ساله ایم اعتقاداتمان و رعایت احکام و اخلاق چطور است. اگر بیست سال دیگر گذشت و دیدیم آن اعتقادات دیگر نیست و آن حالات روحی و اخلاق و باور و ارتباط با نماز نیست، جا دارد که انسان بترسد که نکند این اتفاق می افتد که فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ (زمانی بر آن آها گذشت و دلهایشان سخت شد – سوره حدید) اگر قبل از دانشگاه رفتن عقایدی داشتیم و بعد از دانشگاه نورانیتمان از بین نرفته، آن چه یاد گرفتیم علم نبود، سواد بوده. سواد هم یعنی سیاهی. اگر انسان به صورت طبیعی و روتین زندگی را ادامه بدهد، مثل گِلی که وقتی رها شود خشک میشود، دل هم قسی می شود؛ مگر اینکه مدام این گل با آب نرم نگه داشته شود و تازه بماند. دل چطور تازه می ماند؟ طبق آیه سوره حدید، أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ؛با همین معارف الهی و قرآن دل قابل انعطاف باقی می ماند. مثل این است که همین در تهران زندگی کردن به تنهایی باعث آلوده شدن و کثیف شدن از نظر بهداشتی می شود و حتی لزومی به سراغ کثیفی رفتن نیست! اگر کاری برای نظافت نکنیم و مسائل بهداشتی رعایت نشود در حالت عادی آلودگی های محیط آلوده می کند. مدام باید روی گِل وجود آب بریزیم تا خشک نشود. آب چیست؟ معارف الهی است، و ما نزل من الحق است. حجت الاسلام قاسمیان ، گزیده ای از برنامه یاد خدا، 23 آبان
نوشته شده توسط : سبحان |
یکشنبه 94 آذر 8 ساعت 6:50 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکرُباتِ ، وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر حسین مظلوم و شهید سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاریها اسیر بود و کشته اشک روان گردید حکایت عجیبی است حکایت اربعین « چهل روز گذشت .حقیقت ، عریانتر و زلالتر از همیشه از افق خون سر برآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید ، خاشاک ستم را به بازى گرفت. خونى که آن روز در غریبانه ترین غروب ، در گمنام ترین زمین ، در عطشناکترین لحظه بر خاک چکه کرد ، در آوندهاى زمین جارى شد و رگهاى خاک را به جنبش ، جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستى ، داغدار مظلومیت حسین علیه السلام شد.»1 این روزها در کوشه و کنار ،همسفران بار سفر می بندند و به ضیافت حضرت ایمان راهی می شوند ، حکایت اربعین شاید از خود عاشورا نیز وصف ناشدنی تر و سوزناک تر است . وقتی که کاروانیان بار دیگر به سرزمین کربلا وارد می شوند بر آنان چه می گذرد! روضه ها در این فضا گویاترند (کاروانیان مثل برگ خزان زده ، از بالای شترها روی زمین می افتند، یکی می گوید: حسینم ، یکی می گوید: برادرم ، یکی می گوید : پسرم . عمه سادات روضه می خواند : اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد ، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند . زنها بیایید کنار نهر علقمه ، بنی اسد بیایید ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس کنار فرات نگه داشته شد و نگذاشتند به خیمه بیاید همین جا بود با تیر کینه ، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند ، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند . همین جا بود که خیمه ها را آتش زدند ،اموال ما را به غارت بردند)2 حکایت اربعین حکایت دردناک مرور روضه ها بر خاندان آل طاها است و این هشتاد کیلومتر پیاده روی مهلتی برای مهیا سازی قلب و روح آدمیان این روزگار، در تماشای عظیم ترین مصیبت ها است. شنیده اید که خداوند پس از خلقت حضرت آدم صلوات الله علیه با این سوال ملائکه مواجه شد که : اتجعل فیها ... آیا در زمین موجوداتی فسادگر و خونریز قرار خواهی دارد ... وخداوند در پاسخ آنها فرمودند: انی اعلم ما لا تعلمون... گویی این پاسخ چندان ملائکه را قانع نکرده بود و خداوند برای اتمام حجت بر ملائکه پرده های عالم ملک و ملکوت را کنار زد و گوشه ای از وقایع روز عاشورا را به آنها نشان داد ... حکایت وفاداری عباس ، حکایت اربا اربا ، حکایت احلی من العسل ،حکایت طفل شیرخواره و رباب ، حکایت وهب ، حکایت جون ، حکایت حبیب، حکایت زهیر، حکایت حر و حکایت های دیگر ... و ملائکه مات و مبهوت از این ماجرا بر آدم ابوالبشر سجده کردند. این روزها که ارتش میلیونی شیعه به بهانه زیارت اربعین سر و شکل پیدا می کند وعده ( وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ) باور پذیر تر و ملموس تر است ، گویی اراده خداوند بر آن قرار گرفته است که نوای حسین حسین سراسر عالم ملک و ملکوت را فرا بگیرد . مگر نه این است که روز حسین در همه ی عالم رسمیت یافته است .گویی خداوند اراده کرده است که وقتی حضرت حجت عج بر دیوار کعبه تکیه می زند و فریاد بر می آورد که ( یا اهل العالم انا ابن من قتل عطشانا ) در گوشه و کنار این عالم همگان روضه های عاشورا را به یاد می آورند و ایشان را می شناسند ... و سرانجام اراده خداوند ، همه اراده های معطوف به حق و حقیقت و عدالت را با مغناطیس حسین علیه السلام هم سو و هم جهت می کند و امروزه جلوه ای از آن را می بینیم که مانور عظیم شیعیان منتظر ، در بستر اقتصاد صلواتی هویت جمعی شیعه را در جغرافیای منتقم به رخ می کشد . حکایت اربعین حکایت باز آفرینی ایثار و شجاعت و تسلیم نشدن در برابر ذلت است. چهل روز ، ضرورت همیشه بلوغ است و مرز رسیدن به تکامل است و انشاءالله کاروان پیادگان کوی دوست، مقدمه ای برای تکمیل رسالت انبیاء و اولیای الهی است و این پرچم روزی به دست آن منتقم موعود سپرده خواهد شد. ------------ 2-مقتل الحسین ابو مخنف ، ص 201 ، سوگنامه آل محمد ، ص 500 .
نوشته شده توسط : سبحان |
جمعه 94 آذر 6 ساعت 1:16 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|