از هر چه که دارم به جز از عشق تو ، سیرم مگذار که پشت در میخانه بمیرم قالَ(علیه السلام): النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا، وَ الدّینُ لَعِبٌ عَلى ألْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ، فَإذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّیّانُونَ.
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 91 خرداد 18 ساعت 5:6 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
برادران و خواهران! هر جا هستید و در هر مسؤولیتی قرار دارید، باید مراقب باشید. یک رفتار شما، یک گفتار شما، یک حرکت شما میتواند تأثیرماندگار بگذارد؛ میتواند تأثیرهای وسیعی در زندگی مردم بگذارد. سالهاست که بنده درباره زندگی تشریفاتی مکرّر تذکّر میدهم. این دو جنبه دارد: یک جنبه از لحاظ اصل پایبندی به تجمّلات و تشریفات است که این بد و دون شأن انسان والاست؛ یعنی یک وقت انسان به یک چیزِ غیر لازم پایبند میشود که دون شأن انسان است؛ بعلاوه، مسرفانه است؛ تضییع سرمایهها، تضییع اموال و تضییع موجودیها در آن هست. این یک بعد قضیه است که اصل اسراف بد است؛ اصل تجمّل همراه با اسراف و همراه با زیاده روی است و بد است؛ لیکن جنبه دومی دارد که اهمیتش کمتر از جنبه اوّل نیست و آن انعکاس تجمّل شما در زندگی مردم است. بعضیها از این غفلت میکنند. وقتی شما جلوِ چشم مردم، وضع اتاق و دفتر و محیط کار و محیط زندگی را آنچنانی میکنید، این یک درس عملی است و هرکسی این را میبیند، بر او اثر میگذارد. حدّاقل این را باید رعایت کرد. فضا را، فضای تجمّلاتی و تجمّلگرایی و عادت کردن به تجمّل قرار ندهیم؛ چون امروز اگر این روحیه تجمّلگرایی در جامعه ما رواج پیدا کند - که متأسفانه تا میزان زیادی هم رواج پیدا کرده است - بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی کشور اصلاً حل نخواهد شد. تجمّلگرایی و گرایش به اشرافیگری در زندگی، ضررها و خطرهای زیادی دارد: هیچ وقت عدالت اجتماعی تأمین نخواهد شد؛ هیچوقت روحیه برادری و الفت و انْس و همدلی - که برای همه کشورها و همه جوامع، بخصوص جامعه ما، مثل آب و هوا لازم است - پیش نخواهد آمد. این همان تأثیر حرف و اقدام و عملکرد من و شما در روحیه مردم است. این اهمیت تقوای ما را اینقدر زیاد میکند
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 91 خرداد 4 ساعت 2:37 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
...نباید نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجهی دو کمکم در مقابل ارزشهای دیگر به فراموشی سپرده شود؛ در نظام ما این خطر وجود داشته است. ارزشهای دیگر هم خیلی مهم است؛ مثلاً ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگی، ارزش آزادی و مردمسالاری. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقاً به معنای نفی اینها نیست؛ اما وقتی ما این ارزشها را عمده میکنیم و مسألهی عدالت و نفی تبعیض و توجه به نیازهای طبقات محروم در جامعه کمرنگ میشود، خطر بزرگی است؛ اما با عدالتمحور بودن یک دولت، این خطر از بین میرود یا ضعیف میشود.
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 91 اردیبهشت 27 ساعت 3:15 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
این روزها که به هردلیلی وضعیت اقتصادی جامعه چندان رو به راه نیست از دیدن اختلاف طبقاتی موجود در کشور ، خاصه در شهر خودمان تمام وجودم به درد اومده .این مسئله چیزی نیست که مسولین به راحتی بتوانند از کنار اون رد بشوند و اون رو به راحتی انکار کنند ،این اختلاف طبقاتی رو می شه به راحتی در کوچه و بازار ،در محل کار و هر جایی که اراده کنید مشاهده کرد ، مسوولین هم که فعلا مشغول متهم کردن همدیگه و تلاش برای رییس شدن و گرفتن وام های کلان برای اداره امور جاریه مملکت هستند!!! بگذریم ، متن زیر بخشی صحبت های حضرت آقا ، خطاب به مسولین است که از باب امر به معروف به دوستان مسئول در وبلاگ می گذارم . امید وارم که ببیند و پند گیرند.
«اناللَّه تعالی فرض علی ائمّة الحق ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ یعنی صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعیان و اشراف مقایسه کنند و بگویند چون اشراف و اعیان اینگونه خانه و زندگی دارند و اینطور گذران میکنند، پس ما هم که صاحب این منصب و این مسؤولیت در جمهوری اسلامی یا در نظام اسلامی و حاکمیت اسلامی هستیم، سعی کنیم مثل آنها زندگی کنیم؛ یا اینکه چون رؤسا و مسؤولان و وزرای کشورهای دیگر در نظامهای غیر الهی و غیر حق اینطور زندگی میکنند، اینطور خوشگذرانی میکنند و اینگونه از امکانات مادی استفاده میکنند، ما هم بایستی همانطور زندگی کنیم؛ نه. حق ندارند زندگیشان را با اعیان و اشراف و متمکّنان و یا با منحرفان اندازهگیری کنند. پس با چه کسانی باید زندگیِ خودشان را اندازه بگیرند؟ «ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ با مردم معمولی، آن هم ضعیفها و پایینترهایشان. در این عبارت، این تعبیر نیست که مثل آنها زندگی کن - ممکن است هر کسی نتواند آنگونه زندگی را بر خودش تنگ بگیرد - اما این هست که خودت را با او اندازه بگیر و با او مقایسه کن؛ نه با اعیان و اشراف و با فلان پولدار و فلان سرمایه دار. مسؤول و صاحب یک منصب در نظام اسلامی و نظام حق، نباید طوری زندگی کند که باب اعیان و اشراف و متمکّنان و برخورداران جامعه، یا مسؤولان کشورهای غیر اسلامی است. این فرهنگ غلطی است که هرکس در مسؤولیتهای دولتی به مقام و مسؤولیتی رسید، باید فلان طور خانه، یا فلان طور وسیله رفت و آمد، یا فلان طور امکانات زندگی داشته باشد؛ نه، دستور امیرالمؤمنین این نیست؛ فقط مربوط به آن زمان هم نیست؛ مربوط به همه زمانهاست. آن زمان هم اینگونه نبود که همه مردم فقیر باشند. فتوحات اسلامی شده بود؛ در کشور اسلامی ثروتهایی وجود داشت و ثروتمندان و تجّاری بودند که - از راه حرام یا حلال، فعلاً کاری نداریم - زندگیهایشان، زندگیهای برخوردارانه بود. امیرالمؤمنین در همین زمان میفرماید نباید زندگی شما، زندگی برخوردارانه باشد.؛ این مربوط به مسؤولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامی است که باید خودشان را با مردمِ ضعیف بسنجند، نه با برخورداران جامعه ********************************************** پی نوشت : 1-متن پیاده شده کارگاه آموزشی اخیر دفتر مطالعات فرهنگی تمهید در شیراز 22 اردیبهشت 91 برای رسیدن به جامعه ای که می خواهد بر مبنای دین حرکت کند باید از غرب عبور کنیم.
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 91 اردیبهشت 25 ساعت 10:40 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
من الان اعلام میکنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتی که آقایان امکانات شخصی دارند، حق ندارند از امکانات دولتی استفاده بکنند. اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتی یعنی چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمیگرفتم که مرتب ملاحظهی جهات امنیتی را توصیه میکنند، بنده با ماشین پیکان بیرون میآمدم. به حد ضرورت اکتفا کنید و اندازه نگه دارید؛ اینها ما را از مردم دور میکند. روحانیون را از مردم دور مىکند. روحانیون، به تقوا و ورع و بىاعتنایى به دنیا در چشمها شیرین شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنیا، نمىشود در چشمها شیرین ماند. مردم رودربایستى ندارند؛ خدا هم با کسى رودربایستى ندارد. امام خامنه ای ؛ بیانات در دیدار کارگزاران نظام(1370/5/22)
نوشته شده توسط : سبحان |
پنج شنبه 91 اردیبهشت 21 ساعت 4:47 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
ای پدر و مادر و برادران و خواهران و دوستان و آشنایانم شما را وصیت میکنم به صبر و استقامت نمیگویم در فراق من گریه نکنید ولی موقعی که گریان هستید به مظلومیت حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) و تنهایی حضرت علی (ع) گریه کنید که آنها با آنکه معصوم بودند از همه مظلومترند. قسمتی از وصیتنامه شهیدعلی اسماعیلی رزمنده دلاور گردان410 گفت: پنج روز دیگر شهید می شوم گفتم: به چه دلیل میگویی؟ گفت: 35 روز قبل دوستان شهیدم از جمله شهید حاج احمد امینی را در خواب دیدم. در مجلسی باصفا نشسته بودند. من بر آنها وارد شدم، خواستم بنشینم که حاج احمد گفت: تو الان باید برگردی، ولی چهل روز دیگر به جمع ما خواهی پیوست. شهید علی اسماعیلی ادامه داد: الان سی و پنج روز از آن خواب می گذرد؛ مطمئنم پنج روز دیگر شهید می شوم چون حاج احمد و دوستان منتظرم هستند. پیش بینی او دقیق بود زیرا که پنج روز بعد در تاریخ نوزده دیماه شصت و پنج در عملیات کربلای پنج در میان آب و وسط سیمهای خاردار قبل از رسیدن غواصان گردان 410 به دژ دشمن گلولهای به علی اصابت کرد و به میهمانی حاج احمد و سایر همرزمان شهیدش شتافت. پیش بینی روز مرگ یا فوت برای ما که خود را به این دنیا پیوند دادهایم، غیر ممکن است اما برای مردان خدا که هر لحظه خود را برای شهادت و وصال به حضرت دوست آماده کرده و روزشماری برای این دیدار دارند؛ کاری بس سهل و آسان است. این خاطره مربوط به شهید علی اسماعیلی یکی از غواصان گردان 410 حضرت رسول(ص) است. گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس
نوشته شده توسط : سبحان |
چهارشنبه 91 اردیبهشت 13 ساعت 12:7 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
«هان! شما را چه می شود؟! می بینیم که هنوز کفن پیامبرتان خشک نشده، بر سر جانشینی او اختلاف کرده اید!».
این را یهودیان به پسر ابوطالب می گویند، با زبانی که آمیخته به طعنه است. اما پسر ابوطالب با آنها همدلی نمی کند. «اگر ما بر سر جانشینی پیامبرمان اختلاف پیدا کردیم، شما اصل پیامبری موسی را انکار و در آن اختلاف کردید. شما تازه از دریا گذشته و نجات یافته بودید که قومی بت پرست را دیدید و گفتید یا موسی! برای ما نیز بتی مانند بت آنان بتراش. و موسی گفت شما عجب قوم نادانی هستید» پاسخ پسر ابوطالب به دار و دسته یهودیان، کوبنده است اما فقط اوست که چنین پاسخی می دهد. دیگران گویا هیچ ابایی ندارند که با عمل و غوغای خود، مهر تأیید بر طعنه یهودیان بزنند. تو بگو! حق کجاست و باطل کدام، آن جا که توسن قدرت طلبی و ریاست بی محابا می تازد. خودت را بگذار جای یک ناظر بیطرف! اصلا جای یک ناظر یهودی که سالها با عذاب وجدان زیسته!- که آیا مسلمان شود و ایمان بیاورد یا یهودی بماند و باقی عمر را بدون عذاب وجدان، بیندوزد و زندگی کند اما حالا می بیند که گویا جنگ قدرت است- خودت را جای او بگذار و انصاف بده! انصاف بده که این مسلمانی ارزش پذیرفتن دارد؟ مرد یهودی تو را چه می شود؟ «این مرد را که امروز چنین دست بسته برای بیعت می برند، می شناسمش. صاحب ذوالفقاری است که همین چند سال پیش پهلوانان را یکی پس از دیگری بر زمین زد و از عرب و عجم، کسی جرئت ایستادن در برابر بازوان و شمشیر او را ندارد. او عمروبن عبدود را بر زمین کوبید. او در قلعه خیبر را از جا کند که چهل تن نمی توانستند. او حالا هم می تواند اما... دست بسته می بریدش برای ستاندن بیعت. او دین تازه من و زندگی و مرگ و آخرت و بهشت من است... شهادت می دهم که محمد(ص) فرستاده خداست». ... اما بهشت، مرد یهودی! نام «راضیه مرضیه» و «مرتضی» را بر سرادق جنت نوشته اند. این، بشارت پیامبر اعظم(ص) است هنگامی که از معراج ملکوت برگشت. «داخل بهشت شدم پس دیدم با طلا بر در آن نوشته اند لااله الاالله، محمد حبیب الله، علی ولی الله، فاطمه امه الله، الحسن و الحسین صفوه الله، علی مبغ ضیهم لعنه الله... نوشته اند فاطمه بنده مخصوص خداست... و لعنت خداوند بر دشمنان آنان». فاطمه(س) بوی بهشت می دهد. «... پس هرگاه مشتاق بوی بهشت شوم، دخترم فاطمه را می بویم». جناب عایشه بارها دیده که چگونه رسول خدا (ص) پیش پای فاطمه بلند می شود و او را به سینه می چسباند و می بوسد و می بوید. مرد یهودی! علی(ع) هم این گونه است، فاطمه(س) را عاشقانه دوست دارد. «به خدا سوگند او را نرنجاندم و به خشم نیاوردم... او نیز نه مرا رنجاند و نه نافرمانی کرد. و هرگاه در سیمای وی می نگریستم، همّ و غم و حزن و اندوه من برطرف می شد». ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی... عصمت کبرای الهی- به ناچار- از پرده برون آمده تا جان نازنین خویش را سپر بلای مردی کند که در عرش و فرش پهلوانی جز او نمی شناسند اما او به حکم مصلحت الهی، مأمور به صبری تلخ تر از زهر و برنده تر از تیزی شمشیر است. صبوری علی حتی طاقت فاطمه را هم طاق می کند؛ چون جنین در خود پیچیده! اما بی تابی فاطمه، فقط برای رنج مردافکن مولای خود است. علی تنهاست و کدام رنج برای فاطمه گرانبارتر از این؟! رنج بی وفایی و ستم بر امام که فزونی می گیرد تا آنجا که حتی قلب مرد یهودی را می گدازد، حق باید داد فاطمه(س) اراده مرقد پیامبر خدا کند به قصد نفرین پیمان شکنان و جفاکاران. «سلمان دریاب فاطمه را که اگر نفرین کند، زمین همه آنها را در کام خود فرو می برد.» این پیغام علی است. سلمان به محضر فاطمه(س) می رسد و درخواست می کند که از تصمیم خود درگذرد. «سلمان! آنها قصد جان علی را دارند و من بر این صبر نتوانم. مرا به حال خود بگذار تا در کنار مرقد پدرم، موی پریشان کنم و استغاثه به درگاه خداوند برم.» سلمان دوباره درخواست می کند و این بار می گوید که پیغام، پیغام علی است. «حال که چنین است برمی گردم و صبر می کنم و از جان می شنوم سخن او را و اطاعت می کنم.» فاطمه جانش برای علی می رفت اگر هنوز از راز عشق و حکایت هجران می جویی، نظاره کن که تقدیر حضرت صدیقه کبری بیش از 3 ماه ماندن در این جهان پس از رحلت پیامبر(ص) نبود اما امیر مؤمنان باید هنوز 03 سال دیگر تا آن سحر که از غصه نجاتش دادند، در میانه میدان مجاهدت، با بینش و بصیرت تمام صبوری می کرد. عایشه شهادت می دهد که «من روی زمین کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم» و «در میان مردم کسی را شبیه تر از فاطمه به پیامبر از نظر کلام و گفتار ندیدم». بنابراین می توان گفت فاطمه سلام الله علیها آن روز در مسجد از زبان پیامبر(ص) خطبه فدکیه را خواند که فرمود: «خداوند اطاعت ما را مایه نظام دین و امامت ما را امان از تفرقه و جهاد را مایه عزت اسلام قرار داد... آنگاه که خداوند خانه پیامبران و آرامگاه اولیا را برای پیامبرش برگزید، نفاق پنهان در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه گردید... و شیطان سر از مخفیگاه بیرون آورد و شما را فرا خواند، دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید و برای فریب خوردن آماده اید... پس به کجا برمی گردید با آن که راه را شناخته اید؟ و چه چیز را کتمان می کنید پس از آن که حقیقت را یافته اید؟ ... همانا شما را می بینم که به عیش و رفاه چسبیده اید و آن را که شایسته بود به عنوان مولا و مقتدای خود برگزینید، از خود دور ساخته اید و به خیال خود از سختی به آسایش رهنمون شده اید. پس آب [ایمان] را که در دهان خود جمع کرده بودید، یکباره همه را بیرون ریختید و هرچه را خورده بودید، بالا آوردید (و البته به فرموده قرآن) کفر شما و تمام انسان های روی زمین زیانی به خدا نمی رساند....» از زبان پیامبر گفت آن روز که به زنان عیادت کننده فرمود «به خدا صبح کردم در حالی که بی میل به دنیای بی وفای شما و آزرده از مردان شما هستم. آنان را آزمودم و همه را دور انداختم. و چه قدر زشت است سستی عقیده و تباهی سخن... به خدا سوگند که دنیا ریسمان بندگی برگردن آنها انداخت و دام خود را برای آنان گسترد. پس مرگ و ذلت بر قوم ستمکار باد! وای بر آنان! از علی به کجا روی برگرداندند؟ سوگند به خدا که دشمنی آنها با علی تنها به خاطر برندگی شمشیر او و استواری اش در راه حق و ثبات قدم علیه باطل است... همانا نطفه فتنه و فساد بسته شد و اکنون منتظر بارور شدن آن باشید و پس از این به جای شیر، از شتران خود خون کثیف و سمّ سوزان بدوشید» و نیز آنجا که به ام سلمه خبر داد «به خدا سوگند آن کس که بر امام او ستم شود و نه به دستور خدا و نه توصیه فرستاده او عمل نکند، پرده حرمت او دریده و هتک می شود. اما آنچه با علی کردند، کینه های جنگ بدر و میراث جنگ احد بود که در قلب های منافقان مخفی بود و اکنون که پیامبر رحمت کرده، بیرون ریخته است.» «سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و دخترت که در جوار تو فرود آمد».امشب که «انسیه حورا(س)» در برابر دیدگان متحیر فرشتگان و بی تابی حسن و حسین و زینب علیهم السلام غریبانه در خاک شود، «قدر مخفی» خداست که از دیده ها پنهان می شود. مرد تازه مسلمان! مرقد زهرا(س) قرن ها این چنین ناشناخته خواهد ماند. اما تو بهتر می دانی که کران تا کران جهان پر از نشانه فاطمه(س) و آوای محبت اوست. **** برداشتی از یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی
نوشته شده توسط : سبحان |
سه شنبه 91 اردیبهشت 5 ساعت 3:43 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
با افتتاح فاز اول مجتمع بزرگ خلیج فارس در شهر شیراز علاوه بر استقبال مردمی از فروشگاه هایپر استار که در جای خود محل بحث و تبادل نظر است، نگرانی های بسیار جدی در بین محافل اقتصادی ، دانشگاهی ،حوزوی و همچنین فعالین فرهنگی و مذهبی شهر بروز پیدا کرده است که از جنبه های مختلف قابل ارزیابی و آسیب شناسی است. اما ما در اینجا قصد داریم که به بررسی و تبیین نسبت حاکم بین « پیشرفت اقتصادی » و ضرورتی به نام « تکامل فرهنگی » که از دغدغه های اصلی و اساسی بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود ، بپردازیم. بحث را با این سوال آغاز می کنیم که : آیا میتوان راهی پیدا کرد که منافع شخصی تجار و سرمایهداران رشد اقتصادی را در جهت اهداف الهی اسلام هدایت کند و اصولاً آیا این امکان وجود دارد که منفعتگرایی شخصی با مقاصد اسلامی نظام انطباق پیدا کند؟
در قوانین علم اقتصاد وقتی سخن از تقاضا میگویند هرگز بین نیازهای حقیقی انسان و نیازهای کاذب مسرفانهی او تفاوتی قائل نمیشوند، حال آنکه کمیت و کیفیت تقاضا دقیقاً با اسراف و قناعت و زهد و حرص و آز تناسب مستقیم دارد. بحث از تقاضا یک بحث کاملاً اخلاقی است، اما در علم اقتصاد «مطلق تقاضا» مطرح میشود و اصلاً سخنی از این موضوع به میان نمیآید که آیا این تقاضا حقیقی است یا کاذب، آیا این تقاضا از نیازهای طبیعی و انسانی سرچشمه گرفته است یا ریشه در خواستههای حیوانی و حرص و ولع و اسراف و زیادهطلبی دارد... و قس علی هذا . سودپرستی انسان امروز ناشی از خودپرستی اوست و همان طور که میدانیم، منفعتگرایی و سودپرستی بنیان اقتصاد سرمایهداری است، و بدون هیچ اغراقی میتوان گفت که تمدن امروز ساختار نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خویش را تماما بر همین بنیان پیافکنده است. پس بدینترتیب، پر واضح است که بشر را باید متناسب با نیازهای ذاتی و حقیقیاش معنا کرد، یعنی از همان آغاز باید نیازهای انسان را به کاذب و حقیقی تقسیم کرد و تنها نیازهای ذاتی او را حقیقی دانست. حال باید این سوال را بطور جدی مطرح کنیم که آیا ایجاد فروشگاه های بسیار بزرگ در شهری مثل شیراز در جهت پاسخ گویی به نیازهای ذاتی مردم تعریف می شود؟ برخی در پاسخ به این سوال بلافاصله به دام مقتضیات زمان افتاده و پاسخ می دهند : قطعا زندگی در کلان شهرها و وجود بعد مسافت ایجاب می کند که برای رفاه حال مردم جامعه چنین فروشگاه هایی در شهر ایجاد شود.اما مسئله اینجاست که ما اگر همواره بخواهیم بشر را متناسب با مقتضیات زمان و نیاز های کاذبش معنا کنیم، آنگاه «مقتضیات زمان» بهجای «شریعت» مینشیند و در همه زمینه ها دست به توجیه اشتباهات خود خواهیم زد. پر واضح است که آزاد ساختن تجارت و اصالت دادن به سودمداری، رشد سریع اقتصادی را به همان مفهومی که در اقتصاد غرب مطرح است بههمراه خواهد داشت، اما باز هم همان طور که در غرب اتفاق افتاده، این رشد سریع اقتصادی هرگز در جهت توزیع عادلانهی ثروت و از بین بردن فاصلههای طبقاتی نخواهد بود. دیاگرامهای رشد درآمد ملی به نحوهی توزیع ثروت کاری ندارد و معلوم نیست که این رشد اقتصادی حتما در جهت محرومین اتفاق بیفتد، و بالعکس، اگر از الگوهای غربی تقلید شود نتیجه همان است که در دنیای امروز میبینیم: رشد خارقالعادهی ثروت در یک قطب خاص و در مقابل آن، فقری بههمان نسبت عمیق و وحشتناک در جانب دیگر. مادامی که خاستگاه فرهنگ اقتصاد بر پایه مفاهیمی همچون سود محوری، سرمایه سالاری و تکاثرگرایی استوار باشد و کارشناسان و مدیران اقتصاد وفادار به آن دسته معادلات باشند، عدالت اجتماعی به مفهوم واقعی اتفاق نخواهد افتاد و در حالیکه رهبری نظام مکررا در شعار های اقتصادی خود بر مفاهیمی همچون «حرکت به سمت اصلاح الگوی مصرف» ،«همت مضاعف و کار مضاعف »،«جهاد اقتصادی » و «تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی» تاکید می نمایند در سومین حرم اهل بیت شهر شیراز عده ای به بهانه حمایت از منافع سرمایه گذار (یا به قول آیت الله ایمانی سرمایه بردار) به نیاز سازی کاذب در جامعه پرداخته و مردم را به مصرف هر چه بیشتر فرامی خوانند. مصرف شدن هزینه ها درمسایل رو بنایی ، پنهان ماندن مسائل زیربنایی ، عدم هدایت سرمایه ها به سمت سرمایه گذاری مولد و تغییر رویه اقتصادی از شکل جهادی بسوی اقتصاد مصرفی و سرمایه داری ، خواسته یا ناخواسته جامعه ما را به جامعه ای مصرف زده تبدیل خواهد کرد و در جامعه ای اینچنین مصرف زده هرگز از تولید ثروت بر پایه جهاد، اخلاص و ایثار نمی توان حرفی به میان آورد. قواعد اقتصاد تنها در شرایطی نسبتاً درست درمیآید که جلوی سودپرستی انسانها از هر طریق شرعی و غیر شرعی باز باشد. بنیان اقتصاد سرمایهداری که بر همهی جهان حکم میراند بر سودپرستی است. طبعاً با ادامه روند موجود و انس و پذیرش بیشتر جامعه اسلامی با مصرف گرایی و مصرف زدگی به تدریج از دامنه و توان یادگیری و خلاقیت انقلاب در داخل و خارج، به طور چشمگیری، کاسته می شود و عافیت طلبان بی درد، بستانکار انقلاب و صاحبان اصلی آن خواهند شد. *** الف - بخش هایی از این متن عینا از کتاب « توسعه و مبانی تمدن غرب » سید مرتضی آوینی به عاریه گرفته شده است.
نوشته شده توسط : سبحان |
دوشنبه 91 اردیبهشت 4 ساعت 10:50 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
میگفت : یا زهرا(س) رمز زندگی ماست ! گفتم : چطور ؟ گفت : در عملیات فتح المبین که با رمز یا زهرا (س) بود مجروح شدم ، با زنی ازدواج کردم که نامش زهرا است . تولد فرزندم در بیمارستان حضرت زهرا (س) بود . او یک چیز را نگفت و آن شهادتش بود در عملیات بدر با رمز یا زهرا (س) و مزارش که در بهشت زهرا (س) است . به نقل از همسر شهید عباس کریمی ؛ یاد و نامش گرامی باد.
نوشته شده توسط : سبحان |
شنبه 91 اردیبهشت 2 ساعت 11:29 صبح
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
این شور تازه، هلهلهی عاشقانهای است آهنگ پای قافلهی عاشقانهای است "حسنت به اتفاق ملاحت" که میرسد حسن ختام سلسلهی عاشقانهای است نام تو میبرند به آوای زیر و بم دل میتپد؟... نه! زلزلهی عاشقانهای است کارم نوشتن است به امّید خواندنت آقا! ببین چه مشغلهی عاشقانهای است... در دوریات قصیدهی درد است این غزل هرچند شعر یکدلهی عاشقانهای است عاشق، درست این که شکایت نمیکند گاهی ولی گله، گلهی عاشقانهای است گاهی همین «کجایی؟»، «کی میرسی؟» عزیز! هرچند سخت، مسالهی عاشقانهای است اصلا همین که جمعهی این هفته هم گذشت اما هنوز فاصلهی عاشقانهای است... انگار صبر بغض گلویم تمام شد اینک شروع مرحلهی عاشقانهای است با چشم خیس، شعر تری مینویسمت آن را فقط بخوان! صلهی عاشقانهای است
شهر از مجتبی احمدی
نوشته شده توسط : سبحان |
جمعه 91 فروردین 25 ساعت 5:15 عصر
|
|
نظرات دیگران
نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|